استقلال مالی چیزی است که مردم ده ها سال برای رسیدن به آن تلاش می کنند. برای یک کارگر معمولی آمریکایی، این می تواند یک کار آهسته باشد، چند صد دلار در ماه پس انداز کند، به این امید که در شصت و پنج سالگی از نظر مالی آزاد باشد تا در نهایت بتوانند از بازنشستگی لذت ببرند. مشکل؟ شما سه یا چهار دهه را در یک شغل سپری کرده اید و منتظر انجام کاری هستید که می خواهید. اگر قصد دارید رمز آزادی مالی را بشکنید, زود بازنشسته شدنو با شرایط خود زندگی کنید و کار کنید، ممکن است بخواهید دنبال کنید گرگ کالناستراتژی
گرگ بوده است از نوجوانی هیاهو می کرد. او بود دریافت حقوق تمام وقت در شانزده سالگی پس از ساخت الف تجارت علامت چرخشی با بیش از ده کارگر او همیشه رمز موفقیت را می دانست یافتن راه های هوشمندانه برای پول بیشتر. بنابراین، زمانی که به گرگ پیشنهاد شد حقوق تمام وقت دریافت کند، او آن را برای یک سال رد کرد کار فروش بدون سقف کمیسیون، به او اجازه می دهد صرفه جویی در پول با نرخ بسیار سریعترو رسیدن به آزادی مالی خوب قبل از سی سالگی.
اما گرگ نیازی به امپراتوری عظیم اجاره های نقدی نداشت. در عوض، او است از نظر مالی رایگان تنها با ده واحد، همه آنها را در کمتر از یک دهه خرید. پس چگونه شخصی مانند گرگ، بدون تجربه املاک و مستغلات، درآمد خود را به این سرعت افزایش داد؟ در این قسمت، یاد خواهید گرفت که گرگ چه کاری انجام داد خرید ملک با سرعت رعد و برقاز Chick-fil-A قانون املاک و مستغلات شما باید قبول کنید، و اینکه چگونه شکست تنها راه موفق برای رسیدن به آزادی مالی زودهنگام است.
اینجا کلیک کنید برای گوش دادن به پادکست های اپل
پادکست را از اینجا بشنوید
متن را اینجا بخوانید
دیوید:
این نمایش پادکست BiggerPockets 716 است.
گرگ:
من در مورد املاک هم اشتباهات زیادی کردم. می تواند با پیمانکاران باشد. می تواند با مشارکت باشد. این می تواند با برخی از ویژگی ها نیز باشد، اما روشی که من همیشه در مورد آن فکر می کردم این بود که به اشتباهاتی که به طور بالقوه می توانستید مرتکب شوید، متمایل به پتانسیل بود. اگر به نتیجه نرسید، احتمالاً میتوانید فقط چیزهایی را بفروشید، و آن را عملی کنید، اما خوب میشود. صادقانه بگویم که من همیشه به خودم گفته ام. اگر اتفاقی افتاد، فقط به حرکت رو به جلو ادامه دهید.
دیوید:
چه خبر، همه؟ این دیوید گرین است. این شریک زندگی من، راب عباسولو، است که اگر در یوتیوب تماشا می کنید، در حالی که سعی می کند از حرکات نرم من در نشان دادن شماره برنامه تقلید کند، غمگین می شود.
غارت:
صاف کننده ها
دیوید:
صاف کننده ها مرد، به همین دلیل شما را داریم. شما در آن خیلی خوب هستید و خیلی سریع هستید، که عالی است زیرا در بقیه کارتان وحشتناک هستید.
غارت:
میدانم. می دانم، اما جناس های من خوب است.
دیوید:
تو خیلی بدجنسی نمایش امروز شگفتانگیز است زیرا من و راب با گرگ کولون مصاحبه میکنیم، کسی که علاقهمند به جنبش آتش است، 10 اجاره در سراسر کشور را مدیریت میکند، و نحوه ساخت خود را از مردی که در گوشهای با شکمهای نقاشیشده در حال چرخش بود به اشتراک میگذارد. ، سعی می کند مانند بتمن به نظر برسد و به یک سرمایه گذار املاک تبدیل شود که به آزادی مالی دست یافته است. داری عاشقش میشی در برنامه امروز، به این می پردازیم که چگونه گرگ از تقریباً از دست دادن شغل خود به نام بردن از شرایط خود در محل کار رسید، چیزی که همه ما دوست داریم بتوانیم انجام دهیم، و چگونه گرگ موقعیتی نامطمئن با شریک زندگی خود گرفت که منفی شد، و همانطور که او از طریق آن کار می کرد، آن را به چیزی مثبت تبدیل کرد.
همه اینها و بیشتر در برنامه امروز. رابرت، برخی از قسمت های مورد علاقه شما کدام بود؟
غارت:
من هرگز گلایه ام را اینجا پخش نکردم، اما شما همیشه بهترین قسمت های نمایش را نام می برید. سپس می گویید "قسمت های مورد علاقه شما چه بود؟" من این فشار را دارم. نمیتوانم... باید قسمتهای مورد علاقه دیگری هم پیدا کنم. اینها همه مال من بود
دیوید:
نه، شما همیشه اسمش را می گذارید، راب. شما مدام از آن شکایت می کنید و به همین دلیل این کار را انجام می دهم. تو چیزی را به من نشان دادی که تو را آزار می دهد، و حالا باید مدام تو را در آن موقعیتی قرار دهم که براندون قبلاً به من این کار را می کرد، درست است؟ ما یک انعام سریع نداریم، و او میگوید: «و انعام سریع امروز توسط دیوید گرین برای شما آورده شده است. برو.» نیم ثانیه وقت داشتم تا در مورد آنچه میخواهم بگویم برای راهنمایی سریع فکر کنم. بنابراین، اکنون، این کاری است که من با شما انجام می دهم. من به تک تک موضوعات سرگرم کننده مرتبط در مورد نمایش می گویم، و می گویم: "از استخوان های لاشه ای که برایت گذاشتم انتخاب کن و سعی کن چیزی آبدار برای خوردن پیدا کنی."
غارت:
دقیقا. خب، خوشبختانه، این یک لاشه بسیار چاق بود، زیرا در واقع قطعات بسیار خوبی در این قسمت خاص وجود داشت. من فکر میکنم که گرگ داستان بسیار خوبی دارد، مخصوصاً زیرا او یک سرمایهگذار بسیار منظم است. او خیلی اهل حرکت آتش است. او خیلی زود توانست به این استقلال برسد، اما چیزی که من در مورد داستانش دوست دارم این بود که او پول خوبی به دست آورد، اما اینطور نبود، به خصوص... اینطور نیست که او شش چهره میسازد و میسازد. نمونه کارها.
او حقوق بسیار متوسطی داشت و توانست از آن برای 10 واحد به اضافه استفاده کند. این فقط نشان می دهد که با نظم و انضباط مناسب، اگر مایل به پس انداز هستید، اگر مایلید آسایش کوتاه مدت را فدای سود بلندمدت کنید، واقعاً در چند سال یا در پنج سال مانند او یک سبد سرمایه گذاری کنید. کاملا امکان پذیر است من چطور؟
دیوید:
این شگفت انگیز است. کارت عالی بود. ما به شما اجازه می دهیم کار خود را برای یک قسمت دیگر حفظ کنید.
غارت:
متشکرم.
دیوید:
آره. بله حتما.
غارت:
چاله هایم عرق می کنند.
دیوید:
قسمت امروز یک نقشه عالی است. ما عمیقاً به جزئیات کارهایی میپردازیم که میتوانید انجام دهید تا واقعاً موقعیتی که در آن هستید را از نظر عملی بهبود بخشید، بنابراین نمیخواهید این قسمت را از دست بدهید. قبل از اینکه گرگ را بیاوریم، نکته سریع امروز این است که در نزدیکی یک Chick-fil-A بخرید و به برنامه امروز گوش دهید تا دلیل آن را بیابید.
غارت:
Quick fil-A را هشتگ کنید زیرا یک نکته سریع در Chick-fil-A است.
دیوید:
درست. حالا بیایید سریع به گرگ برسیم-
غارت:
این یک فیل-A سریع است.
دیوید:
… قبل از اینکه تمام مخاطبان خود را از دست بدهیم.
مهمان امروز گرگ کولون است. گرگ یک نماینده فروش نرم افزار 29 ساله است که برای به حداکثر رساندن درآمد، ثروت و روابط خود، کد را شکسته است. گرگ 27 واحد را مدیریت می کند و در دو اجاره کوتاه مدت در اورلاندو، آستین و مائوئی شریک می شود و توانست با پایین نگه داشتن هزینه های خود و به حداکثر رساندن فرصت های درآمدی خود، به FIRE، استقلال مالی و بازنشستگی زودهنگام در سن XNUMX سالگی دست یابد. با تغییر از مشاوره حقوقی به نقش فروش مبتنی بر کمیسیون. گرگ، امروز به پادکست خوش آمدید. چطور هستید؟
گرگ:
دیوید، حالم خوب است. شنونده طولانی مدت اولین بار تماس گیرنده هیجان زده از بودن در اینجا.
دیوید:
بیایید با اجازه دادن به من از شما بپرسم که وقتی برای اولین بار تصمیم گرفتید چه چیزی در سرتان می گذشت، «من می خواهم از این نقش حقوق بگیری که در آن هستم خلاص شوم، و باید راه دیگری برای پول درآوردن وجود داشته باشد که از آن لذت ببرم. بیشتر؟"
گرگ:
من همه را میدیدم که از کالج فارغالتحصیل میشوند، و در آن زمان شغلهای خوبی پیدا میکنند، و سالی 50، 60 از فلوریدا درآمد کسب میکنند. در آن نقطه، شما می توانید مسیر زندگی را از آنجا ببینید. آنها هر سال 3 تا 5 درصد افزایش می دهند. شما ممکن است MBA خود را دریافت کنید، علاوه بر آن، یک دستمزد خوب 10,000 دلاری دریافت کنید. واقعاً برای من خیلی هیجانانگیز به نظر نمیرسید، بنابراین فکر میکردم که اگر به حرفهی فروش، بهویژه در بخش فروش فناوری، روی بیاورم، واقعاً میتوانم نتیجه تمام ساعاتی را که برای کار صرف میکنم کنترل کنم. ، و واقعاً از فشاری که در آن ایجاد کردم استفاده می کنم.
اگر مثلاً در لاکهید مارتین 70 ساعت کار کنم، فقط آن مقدار مشخصی درآمد کسب خواهم کرد، در حالی که اگر این کار را در یک استارتاپ فناوری انجام دهم، هر چه که باشد، کمیسیون ها بدون سقف هستند. گزینه ها در آن نقطه نامحدود هستند.
غارت:
اکنون، آیا این یک تلاش پرخطر است، زیرا شما از داشتن یک درآمد جامد W-2 که در آن تضمین میشود مبلغ خوب یا نرخ پایه خود را بدست آورید، میروید، اما سپس به سمت فروش میروید که احتمالاً حداقل بیشتر است. کمیسیون آیا در آن نقطه آنقدر هیجان زده هستید که واقعاً می توانید آن را کنترل کنید یا ترسی از تغییر وجود داشت؟ این یک تغییر چشمگیر است که شما دارید. من احساس می کنم باید شخصیت مناسبی برای این نوع کارها داشته باشید.
گرگ:
من میتوانم بگویم که شما باید کمی شخصیت پرخطر داشته باشید. من به شما چند عدد می دهم. اگر قرار بود در شغلی مانند لاکهید مارتین یا زیمنس کار کنم، شاید از دانشگاه 70,000 درآمد داشته باشم. من در یک مشاور فناوری اطلاعات مشغول به کار شدم، جایی که 42,000 پایه با درآمد هدفمند 60 کل درآمد کسب کردم. بنابراین اگر شماره ام را بزنم، در کل 60,000 به دست میآورم، اما به این نتیجه رسیدم که میتوانم در پایان روز از همه کار کنم. من برای موفقیت ها و شکست های خودم قابل اعتماد بودم. بنابراین، اگر بتوانم از همه بیشتر کار کنم، ساعتها را در نظر بگیرم، نمیتوانم در آن مرحله شکست بخورم. من چند بار شکست خوردم، اما هنوز هم با رفتن به برخی از این نقش های شرکتی دیگر، از رقمی که می توانستم بسازم، فراتر رفتم.
دیوید:
در حال حاضر، چیزی که می خواهم در مورد این پرش از شما بپرسم، متوجه شده ام که افراد زیادی آن را انجام می دهند. آنها از W-2 به 1099 می روند. من به آن می گویم. این واقعاً یک موقعیت حقوقی است به سمتی که بدون حقوق است. اکثر مردم از سقف W-2 متنفرند. من آزادی ندارم من باید اینجا باشم. من نمی توانم پول بیشتری به دست بیاورم. من نمی توانم. من نمی توانم. من نمی توانم. آنها همه محدودیت ها را دوست ندارند. سپس آن دنیا را ترک می کنند و سپس در جهان 1099 از این واقعیت شکایت می کنند که کف وجود ندارد.
از سقف خلاص شدی، اما از کف هم خلاص شدی. "من هیچ تضمینی ندارم. امنیت ندارم من مزایای پرداختی ندارم من هیچ پولی ندارم من هیچ سرنخ ندارم چه هستم من رفتن به انجام؟" آنها از دیدن منفی در مورد جایی که بودند به منفی در مورد جایی که رفتند می رسند و همان نتیجه را می گیرند. برای غلبه بر این ترس چه کردید: "خب، اگر امنیت شغل W-2 را به خاطر آزادی رها کنم، هر دو هفته یک چک تضمین شده حقوق را نیز از دست خواهم داد؟"
گرگ:
این سوال خوبی است. در بیشتر دنیای فروش، 1099 شغل وجود دارد، بنابراین به کارگزاران بیمه فکر کنید. آنها در پایان روز فقط 1099 هستند. از فارغ التحصیلی از کالج متوجه شدم که می توانم یک نقش ترکیبی را بازی کنم که فقط دستمزد پایه داشته باشم، و 42,000 در آن زمان زیاد نبود، اما برای پرداخت صورت حساب ها به همان شکلی که هست کافی بود. بنابراین، انجام این جهش ایمان برای من بسیار آسان بود، به این معنا که، «اگر نمی توانستم کاری انجام دهم، اگر مستقیماً شکست می خوردم، به معنای واقعی کلمه به اندازه کافی برای کنار آمدن داشتم، و سپس می توانستم شغل متفاوتی داشته باشم. مسیر در صورت نیاز.»
اما واقعاً در پایان روز، از آنجایی که من بسیار مسئول موفقیت و شکست خود بودم، میدانستم که این یک گزینه نیست، و باید تمام وقتم را صرف کنم. اما بیشتر اوقات در W-2 جهان یا دنیای فروش، باید بگویم، آنها تا حدودی یک رویکرد ترکیبی با نحوه پرداخت شما دارند.
غارت:
من میخواهم کمی از اینجا عقب نشینی کنم، زیرا میتوانم بگویم که شاید چشمگیرترین افتخار شما را جلب کردیم، و آن هم در سن 16 سالگی، شما توسعه دادید یا شرکتی ساختید که 80,000 دلار در سال درآمد داشت. کمی در مورد آن برایمان بگویید. آیا این شرکت شماست؟ آیا شما کسی بودید که در واقع علامت را می چرخید؟ آیا میتوانید در حالی که علامت را میچرخانید، به عقب برگردید؟ من در اینجا جزئیات می خواهم.
گرگ:
شما تحقیقات خود را انجام داده اید، بنابراین من از آن قدردانی می کنم. من یک کسب و کار با تابلو ورق داشتم، و آن را با نام بسیار ساده، Sign Flipper نامیدم. از زمانی که دبیرستان بودم شروع شد. من در Planet Smoothie کار می کردم. هر بار که اسموتی درست میکنم، همیشه آن مقدار کمی اسموتی باقی میماند. من همیشه آن کمی اسموتی را مینوشیدم و 15، 20 پوند اضافه میکردم و زمان خوبی نبود. بنابراین، متوجه شدم که یک نقطه، می توانم شروع به چرخاندن علائم برای Planet Smoothie کنم. من این لباس اسموتی بزرگ را پوشیدم. به این نتیجه رسیدم که "این بسیار سرگرم کننده تر از تهیه اسموتی به مدت 40 ساعت در هفته است" و بنابراین شروع به جسارت کردم.
متوجه شدم که یک فروشگاه محلی AT&T وجود دارد که کسی را داشت که کنار جاده ایستاده بود و تابلویی داشت که بی وقفه پیامک می فرستاد. در مغازه قدم زدم. گفتم: «چقدر به این پسر میدهی؟» فکر می کنم ساعتی 18 دلار یا چیزی شبیه به آن بود. من به آنها گفتم: «من این کار را با 15 دلار در ساعت برای شما انجام می دهم. من تضمین میکنم که افراد بیشتری از این شخص در فروشگاه پیدا کنم.» ببینید، من در واقع انجام دادم. چیزی که من پوشیدم یک ماسک بزرگ بتمن بود. من شنل بتمن خانگی داشتم و روی شکم می کشیدم. من فقط به مدت شش ساعت زیر آفتاب داغ فلوریدا بودم و بدون وقفه به دفت پانک و فقط موسیقی دیوانهوار گوش میدادم، و فقط در کنار جاده میرقصیدم، صادقانه بگویم در کنار بزرگراه.
حالا که به گذشته نگاه می کنم بسیار خطرناک است، اما بسیار سرگرم کننده بود. سپس در یک مقطع زمانی حدود 13 کارمند داشتم. من اسموتی فروشی، AT&T، پیتزا فروشی، سیگارفروشی، بستنی دارم. همه اینها در سنین جوانی است، و بنابراین من توانستم رهبری را در آن مرحله یاد بگیرم، اما واقعاً داشتن آن سفر کارآفرینی به حرفه فروش من نیز منجر شد.
غارت:
این عالی است، مرد. تو موفقیت های زیادی داشتی شما در اینجا ریسک هایی را متحمل شده اید که به یک نقش فروش تبدیل شده اید و در انجام آن موفقیت زیادی کسب کرده اید. چرا اینقدر رانده شدی؟ آیا دلیلی پشت همه اینها هست؟
گرگ:
دلیل وجود دارد. فکر میکنم برای اکثر مردم، همه چیز به سالهای شکلگیری آنها برمیگردد، زمانی که در حال رشد هستند، واقعاً بین سنین هفت تا ۱۲ سالگی. در آن زمان، خانوادهام را میبینم. ما یک خانواده خوب با درآمد متوسط بودیم که از بوستون به فلوریدا می آمدیم. پدرم را میدیدم که چند کسبوکار، تعمیرگاههای خودرو، گیربکسها، مغازههای تلفن همراه و هر چیز دیگری راهاندازی میکرد، کارش را انجام میداد و سپس برخی از پاداشهایی را که به همراه داشت، میگرفت. در آن سن کم، من هم دیدم که خانه خود را در آن مقطع زمانی از دست دادیم، و بنابراین واقعاً تأثیر عمیقی روی من گذاشت.
بنابراین، رفتن به مدرسه، دانستن اینکه خانه را از دست میدهیم، ناهار رایگان و کمهزینه در مدرسه میخوریم، باید اساساً راهم را عوض میکردم... اگر بخواهم چوگان بازی کنم یا چیزی دیگر، باید عینک آفتابی اوکلی کسی را بخرم. آن را با یک آی پاد لمسی مبادله کنید، سپس آن را با چرخ دنده لاکراس مبادله کنید. در پایان روز، من واقعاً در قبال هر کاری که میخواستم انجام دهم، پاسخگو بودم. در واقع در پایان روز کار کرد. برای من، به آن سالهای شکلگیری رسید، و آنها من را شکل دادند که امروز هستم. من همیشه بدون درد و رنجی که در آن لحظه و در طول زندگی ام داشتم به گذشته فکر می کنم که در جایی که امروز هستم نبودم.
غارت:
آیا در دوران کودکی شما لحظه ای وجود داشته است که بگویید: "من می خواهم این را تغییر دهم. من این وضعیت را نمیخواهم؟» آیا این چیزی بود که در اوایل به وجود آمد، یا همان چیزی است که درست زمانی که شما به تدریج بزرگ شدید اتفاق افتاد؟
گرگ:
فکر می کنم به صورت تدریجی اتفاق افتاد. وقتی در بوستون به دنیا آمدم، همیشه وسواس زیادی داشتم که از راههای مختلف پول درآورم. من هم در این راه پول پس انداز و سرمایه گذاری می کردم، اما فکر می کنم در دوران دبیرستان زمانی بود که برای اولین بار پدر پولدار، پدر فقیر را خواندم. خواندن پدر پولدار، پدر فقیر در آن سن، ذهنم را کاملاً منفجر کرد. بنابراین، فقط با درک داراییها برای تولید پول برای شما، راههایی را برای به دست آوردن تعداد بیشتری از آن داراییها در طول مسیر بیابید، این لحظه واقعاً محوری در ذهن من بود. باید راههای جدیدی برای سرمایهگذاری در آن پیدا میکردم.
من داشتم کار می کردم، همانطور که گفتم، Planet Smoothie، 7.25 ساعت در ساعت با انعام به دست می آوردم، و واقعاً پول زیادی به دست نمی آوردم، یا کمی بیشتر ریسک می کردم، و در کنار جاده علامت باله می کنم، و سعی می کنم برای یافتن سرمایهگذاریهای پرسودتر در کنار هم.
دیوید:
آیا متوجه شدید که آن کار تلنگر به طور هم افزایی مفید بود، زیرا نه تنها با زدن یک تابلو پول به دست آوردید، بلکه تمام وزنی را که با نوشیدن این اسموتی ها اضافه کرده بودید، سوزاندید؟
گرگ:
دیوید، این در واقع نکته بسیار خوبی است. من در نهایت 20، 25 پوند از دست می دهم. من پول زیادی به دست آوردم، اما مزیت اصلی این بود که از قرار گرفتن در آفتاب فلوریدا بسیار برنزه شده بودم. تمام وزنی که اضافه کردم کم کردم. من افراد زیادی را از دبیرستانم نیز استخدام کردم، بنابراین شهرت زیادی داشتم که همیشه پول درآوردم و مستعد آن بودم. در کل تجربه خوبی بود. اگر می توانستم دوباره این کار را انجام دهم، قطعا انجام می دادم.
دیوید:
از مرد چاق تا بتمن در شش ماه کوتاه.
غارت:
آیا به ایجاد یک برنامه تمرینی فکر کرده اید که حول محور چرخش باشد و سپس بتوانید آن را در VHS به قیمت 19.99 بفروشید؟ منظورم این است که فکر می کنم یک فرصت هفت رقمی وجود دارد.
گرگ:
من هم اینچنین فکر میکنم. اگر بتوانم حمل و نقل و جابجایی را نیز در این مورد لحاظ کنم، فکر میکنم قطعاً میتوانیم اینها را به راحتی از قفسهها خارج کنیم، اما فکر میکنم مردم به آن علاقه زیادی دارند. این یا آن است یا jazercise. راب، تو به من بگو چه چیزی بهتر عمل می کند.
دیوید:
نه، من فکر میکنم شما جایگاه خوبی در آنجا دارید. شما می توانید با یک شرکت تناسب اندام شریک شوید و این نشانه های وزنی را ایجاد کنید که مانند Bowflex می توانند تجدید حیات کنند. آنها با این علامت واقعاً فانتزی و بزرگ وارد می شوند، اما ظاهر جالبی دارد. فیبر کربن است. آنها برای بهبود وضعیت شما وزنههایی را در کنار خود قرار میدهند... شاید Shake Weight بتواند دوباره احیا کند. شما می توانید با آنها شریک شوید، و این می تواند مانند علامت لرزش یا چیزی باشد. راه های زیادی وجود دارد سپس شیک و اسموتی، به نظر من، احتمالاً می توانید آن را با هم کار کنید.
شما یک تاجر هستید، بنابراین راه های زیادی وجود دارد که می توانید بروید. راب می تواند بازاریابی شما را انجام دهد. او واقعاً در این کار خوب است.
غارت:
اینجا چرخ ها در حال چرخش هستند. سلام، شما بچه ها می دانید که من عاشق بازاریابی قیفی هستم.
گرگ:
میدانم. ما این قسمت را برای هرمزی می فرستیم، ببینیم آیا او علاقه مند است یا خیر. شاید بتوانیم یک سرمایه گذار مشترک بگیریم.
دیوید:
بسیار خوب، بنابراین شما این پس زمینه بسیار جالب را در مهارت های مختلف دارید، شاید بتوان گفت که می تواند راهی برای بیان آن باشد. این خنده دار است زیرا داستان شما من را بسیار به یاد جایی می اندازد که راب در حال نوشتن کپی رایتینگ برای شرکت دیگری بود که در این مشاغل W-2 کار می کرد. او سابقه کمی در تئاتر داشت. این یک سرگرمی او بود، بنابراین او واقعاً با صداها و صحبت کردن و برقراری ارتباط خوب است. پس از آن، همه آنها برای راب جمع شد، وقتی او وارد املاک شد، زیرا او تمام این مهارتها را داشت که به او در این صنعت جدید کمک میکرد. او به نظر می رسد که او بلافاصله از زمین بلند شده است، اما در واقع سال ها از پشت سر گذاشتن بوته ای بود که او را آماده کرد.
تو شبیه هستی عناصری در پسزمینه وجود دارد که به ما گفتید که من کاملاً میتوانم ببینم چه چیزی شما را بیباک، جسور و خلاق میکند، و همه این مهارتهایی که برای خوب بودن در املاک و مستغلات به آنها نیاز دارید. اولین معامله املاک و مستغلات چگونه بود و چگونه به نتیجه رسید؟
گرگ:
این سوال خوبی است. اولین معامله املاک و مستغلات من احتمالا در حدود 25 سالگی یا بیشتر بود. در این مرحله، من برای چند سال به پادکست BiggerPockets گوش میدادم. من واقعاً توانستم تمام اطلاعات را هضم کنم، و در آن مقطع زمانی متوجه شدم که باید فقط جهش ایمان را انجام دهم. من یک ملک با قیمت بسیار مناسب به قیمت حدود 175,000 دلار در فلوریدا پیدا کردم. سه، دو بود. به حداقل کار نیاز داشت، از نظر کفپوش، کمی تعمیر لوازم خانگی، مواردی از این قبیل، کمی بازسازی انجام داد. من ملک را پیدا کردم و متوجه شدم که قیمت آن در مقایسه با کامپ بسیار مناسب است.
من یک مشاور املاک داشتم که در آن زمان به من کمک کرد، اما صادقانه بگویم، من خودم بسیاری از کارها را انجام دادم. رفتم داخل، خانه را تعمیر کردم، شماره ها را اجرا کردم. در ابتدا با این فکر کنار رفتم: "اگر ماهیانه 200 دلار درآمد داشته باشم، آن را به دست آورده ام." با گذشت زمان، این فرآیند تکامل یافته است. بنابراین برای من، ساختن 200 دلار بسیار خوب بود. اکنون، به دنبال مکانهای بیشتری است که بین 15 تا 25 درصد پول نقد و بازده نقدی دارند، اما من توانستم در آن مقطع زمانی، فقط بگویم: «اگر صورتحسابهای من پوشش داده شود، من چند صد دلار درآمد دارم. بالا، پس این ارزشش را دارد.»
غارت:
دقیقاً چگونه توانستید در این مرحله به اولین معامله خود برسید؟ چون فکر میکنم... نمیتوانم به یاد بیاورم، اما شما گفتید اساساً 40,000 تا 62,000 دلار است. در چه مرحله ای از آن سفر مالی، شغلی عاقلانه داشتید؟ من باید تصور کنم که وارد شدن به اولین معامله شما به طور کلی احتمالاً کمی نگران کننده است، درست است؟
گرگ:
آره من حدود سه یا چهار سال در دوران حرفهای خود بودم. من اصول FIRE را احتمالاً از زمان کالج دنبال میکردم، بنابراین همیشه حدود 60 تا 70 درصد درآمدم را به شدت پسانداز میکردم، که به نظر وحشتناک میرسد، اما شما در طول مسیر راههایی برای تفریح پیدا میکنید. در حوالی 25 سالگی، متوجه شدم که برای من منطقی است که این جهش ایمان را در نهایت در مقابل صرفاً کناره ماندن انجام دهم. من آن ملک 175,000 دلاری را با بازسازی، هزینه های بسته شدن، همه چیز پیدا کردم. تقریباً 40,000، 40،45,000 بود.
من متوجه شدم که مهم نیست، "اگر نمی دانستم چه کاری انجام می دهم، یا اگر شکست می خوردم، می توانستم به راحتی ملک را برای فروش لیست کنم، و همچنان جلو بیایم." من آن ذره ذره بالشتک را داشتم که متوجه شدم ممکن است اشتباه کنم، و تعداد زیادی از آنها را مرتکب شدم، اما می توانستم یک جهش ایمان داشته باشم، و این خیلی به من آسیب نمی رساند.
غارت:
به یاد دارم زمانی که من و همسرم برای اولین بار اولین کار W-2 خود را داشتیم. فکر میکنم من 40 میگرفتم و او ساعتی 12 دلار یا چیزی شبیه پرستاری میگرفت. من می توانم با آن نقطه در حرفه ام ارتباط برقرار کنم، جایی که 200 دلار مهم بود. برای من همه چیز بود. برای شما چطور بود؟ شما وارد این ملک 175,000 دلاری می شوید. شما می گویید، "اگر بتوانم 200 دلار درآمد داشته باشم، به حساب بانکی می افتم." آیا میگفتید: «آه، من این کار را کردم. من رسیدم،» یا فقط آن را به چاه سرمایهگذاری برمیگردانید؟
گرگ:
در ابتدا، من آن را به حساب شخصی خود وارد می کردم و بسیار هیجان زده می شدم. منظورم این است که چند شب در ماه بیشتر یا کمتر. اما به طور کلی، من بسیار هیجان زده بودم و می خواهم این شتاب را ادامه دهم. هر بار که این املاک را میگرفتم، پول را پسانداز میکردم و همیشه آن را دوباره سرمایهگذاری میکردم. من به نقطه ای رسیده ام که در چند سال گذشته، تقریباً هر ربع یک بار، ملک می خریدم.
من واقعاً سعی میکردم مطمئن شوم که میتوانم کارها را با آن سرعت پیش ببرم و دوباره آن را در آیندهام سرمایهگذاری کنم. متوجه شدم درد کوتاه مدتی که احساس میکردم رضایت دیرهنگام داشتم، در پایان روز ارزشش را دارد.
دیوید:
بسیار غیرمعمول است که فردی به ویژه در سن شما رویکردی برای تأمین مالی این انضباط داشته باشد. می توان گفت که شما کمی روحیه آزاد دارید، و این به شما در این سرمایه گذاری های تجاری کمک کرد. در عین حال، شما یک خرس مربع بسیار منضبط هستید وقتی صحبت از این می شود که «آنچه با پولم انجام خواهم داد، آن را پس انداز می کنم. من این املاک را میخرم.» آیا فرد تأثیرگذار یا تأثیرگذاری در زندگی شما وجود داشت که به او نگاه کنید و آنها را در حال انجام این کار تماشا کنید و بگویید: "من می خواهم مانند آنها باشم؟"
الکس هرمزی میدونم الان دوستش داری. در آن زمان، همه چیز از پدر پولدار، پدر بی پول بود؟ فکر میکنید او این دیدگاه را در مورد چگونگی اجرای چیزی که شما شروع به ساختن آن کردهاید از کجا آورده است؟
گرگ:
این سوال خوبی است. در کالج، کمی وارد Reddit شدم و یک بخش مالی شخصی وجود داشت، subreddit. من واقعاً از آنجا نمودار جریان مالی شخصی را یاد گرفتم، و این باعث شد من از آن نقطه به سفرم برسم. من همچنین در پادکست BiggerPockets بسیار عمیق بودم. من حتی متوجه نشدم که کتاب وجود دارد. من متوجه نشدم که انجمن است. من تازه پادکست داشتم از آنجایی که زمانی که در کالج بودم، یک ساعت رانندگی میکردم تا به محل کارم برسم، بهترین چیز برای مدتی سوزاندن بود. حتی منفعلانه گوش دادن به آن، در این راه به من کمک زیادی کرد.
من لزوماً مربی نداشتم. من کسی را نداشتم که در طول مسیر ایدههای خود را مطرح کند. این بیشتر همه چیزهایی بود که از BiggerPockets یاد گرفتم. من آن را درونی کردم. یک زمانی متوجه شدم که اطلاعات زیادی دارم. من نمی توانم شکست بخورم. حتی اگر این کار را بکنم، اشکالی ندارد. اشتباهات مرتکب می شوند من در سن مناسبی هستم که در مقابل اگر 50، 60 ساله هستم، این اشتباه را انجام می دهم.
دیوید:
بنابراین، شما کاملاً در فرهنگ BiggerPockets غوطه ور شده اید. شما در حال گوش دادن به افراد دیگر در پادکست هستید. شما در حال خواندن انجمنها هستید و این نمونهها را مشاهده میکنید که نشان میدهد قرار دادن پول خود در املاک و مستغلات چگونه میتواند باشد.
گرگ:
درست است. منظورم این است که در این مرحله، اوایل امسال به BPCON رفتم. من تعداد زیادی کتاب BiggerPockets دارم، اما پادکست قبلی، یادم میآید همیشه براندون ترنر و جاش دورکین در آن مقطع زمانی بودند. این نرده محافظ برای جایی بود که من امروز هستم. من به آن سه تا پنج سالی فکر می کنم که هر روز شاید یک یا دو ساعت از آن پادکست را گوش کرده ام. من احتمالاً بدون BiggerPockets جایی که امروز هستم نبودم، پس به شما عزیزان تبریک می گویم. من از آن قدردانی می کنم.
غارت:
ممنون رفیق. من از آن قدردانی می کنم. این یک سفر عالی بود که... نه، من خیلی شبیه تو هستم، مرد. منظورم این است که کل حرفه ام در املاک و مستغلات در BiggerPockets و گوش دادن به دیوید و براندون در سال های اولیه زندگی ام، زمانی که من روبیلت کوچکی بودم، شروع شد. من میخواهم به این اولین معامله بازگردم، زیرا این یک لحظه بزرگ برای مردم است، بهویژه شروع آن در همان اوایل شما، و بسیار مهم است. من می دانم که شما در همه چیز مانند آن سرمایه گذاری می کنید. بدیهی است، شما معامله خوبی در اینجا داشتید.
شما می گویید، "اوه، اگر آن را بفروشم، باز هم مقداری پول در می آورم." اما زمانی که این خانه را خریدید، آیا در جعبه خرید خاصی بود؟ آیا قبلاً آن را تأسیس کرده بودید؟ این چیزی است که من فکر می کنم بسیاری از مردم به آن می پردازند، و آنها فقط می گویند، "اوه، من فقط می خواهم آن را بخرم، و ببینم آیا کار می کند یا نه"، اما شما بسیار روشمند به نظر می رسید، بنابراین من کنجکاو هستم .
گرگ:
به نظر می رسد شما در مورد ساختار و صلاحیت داخلی من می پرسید تا بفهمم آیا این منطقی است یا خیر. درست است؟
غارت:
بیشتر دقیقاً مانند معیارهای شما، بازار. آیا با استراتژی خاصی مطابقت دارد؟
گرگ:
برای من، در آن مقطع زمانی از زمانی که شروع به کار کردم، متوجه شدم این 175,000 دلار سه، دو، یک خانه شیرینی برش استاندارد خوب در همسایگی بود. من متوجه شدم که تمام املاک دیگر در این منطقه حدود 200، 225 است. برای من در آن مقطع زمانی، به معنای واقعی کلمه فقط این بود: "آیا می توانم صورت حساب ها را پرداخت کنم و با 200 تا 300 دلار کنار بروم؟" یکی دیگر از مزایای ذاتی کوچکی که دیدم قانون Chick-fil-A من بود. بنابراین، اگر چیزی توسط یک Chick-fil-A وجود داشته باشد، من از تیم املاک و مستغلات آنها و تمام تحقیقاتی که آنها انجام داده اند استفاده خواهم کرد.
در این منطقه، در حومه اورلاندو، شما در اصل یک Chick-fil-A داشتید. با گذشت سالها، حدود سه Chick-fil-A وجود دارد. این احتمالاً یک قانون احمقانه است که از قانون Chick-fil-A من استفاده می کند، اما من متوجه می شوم که می توانم از تخصص دیگران استفاده کنم و تیم املاک و مستغلات آنها احتمالاً بسیار بیشتر از آنچه من انجام می دهم وقت دارند. بنابراین اگر بتوانم از آن تجربه استفاده کنم و در اطراف آن مناطق خرید کنم، در دراز مدت به من کمک خواهد کرد.
غارت:
عاشقشم. من یک قانون مشابه دارم. Chick-fil-A در آن می افتد. طرف دیگر آن قانون کل غذا است. اگر میبینید که یک غذای کامل وارد میشود، مثل این است که «اوه مرد». Chick-fil-A خیلی خوب است، اما اگر Whole Foods وارد شود، مثل این است که یک بازی خانگی است. به یاد دارم که من و همسرم از محل زندگی خود در لس آنجلس نقل مکان کردیم، و آنها در همان سال یک Chick-fil-A و یک Whole Foods و یک مرکز Amazon Prime را افتتاح کردند. ما می گوییم، "دنگ آن را. چرا همه اینها بعد از رفتن ما باز شد؟» اما هی، این برای محله خوب بوده است.
گرگ:
نه، قطعاً قانون Chick-Fil-A برای برخی کارآمد است. قانون کل غذا برای دیگران کار می کند. اما من فکر میکنم برای من، در آن مقطع زمانی، فقط متوجه میشدم که چه منطقهای به طور مداوم در حال رشد است، که رشد جمعیت بیشتر است، رشد تجاری وجود دارد. سپس در طول سالها، من همیشه این آموختهها را در خود Buybox خودم ترکیب کردهام.
دیوید:
چیزی که شما واقعاً در آنجا به دست می آورید، هم گرگ و هم راب، این است که سعی می کنید منطقه ای را پیدا کنید که رشد بالاتر از حد متوسط را تجربه کند. یک Whole Foods در حال ورود، یک Chick-fil-A در حال ورود، به این معنی است که شرکتهای دیگر با افراد بسیار باهوش تحقیقاتی انجام دادهاند که نشان داده است احتمال بیشتری وجود دارد که افرادی برای حمایت از این تجارت به این منطقه مهاجرت کنند. آنها به ساخت و ساز، شروع مسکن، الگوهای جمعیتی نگاه می کنند. این همه چیزهایی است که سرمایه گذاران املاک و مستغلات باید به دنبال آن باشند. من شخصاً معتقدم 10 سال پیش، 20 سال پیش، استراتژی فقط خرید هر ملکی بود.
هر چیزی که جریان نقدی برای شما منطقی است، فقط بروید آن را انجام دهید. خیلی رقابتی شده اطلاعات به قدری آسان در دسترس است، مانند افرادی که در حال حاضر به آن گوش می دهند، که شما مجبورید کاری بیش از خرید یک خانه انجام دهید. شما باید وارد املاک و مستغلاتی شوید که در منطقه ای هستند که، همانطور که گفتید، سریعتر رشد می کند. آیا هر یک از شما، من می خواهم از هر دوی شما بپرسم، می توانید با تجربیات خود در خرید ملک در منطقه ای که رشد کرده است، و خرید ملک در منطقه ای که کهنه مانده است، صحبت کنید و برخی از درس هایی را که شما می توانید ارائه دهید. آیا از هر یک از آن گزینه های مختلف آموخته اید؟ ما با تو شروع می کنیم، گرگ.
گرگ:
من از اورلاندو، آستین و مائوئی نیز املاک خریده ام. در تمام آن مناطق، جمعیت افزایش یافته است. مائویی بیشتر یک مکان اجاره ای برای تعطیلات است، بنابراین گردشگران بیشتری خواهید داشت. اما با آستین و اورلاندو، هجوم جمعیت همیشه زیاد بود، به خصوص در دوران کووید. همه تلاش می کنند کالیفرنیا، بوستون، نیویورک را ترک کنند، هر چه که می تواند باشد. من واقعاً ندیدم که هیچ یک از رشدم در حوزههایی که در آنها سرمایهگذاری میکنم یکسان شده باشد. آنها همیشه به طور مداوم در حال افزایش بودند، و من در آن نقطه از زمان کامپوننتها را دنبال میکردم تا ببینم چه چیزی منطقیتر است.
در خود مائویی، گردشگران دسته دسته می آمدند، بنابراین من این مکان را حدود یک سال پیش خریدم. در آن برهه از زمان، کووید هنوز هم تاثیر زیادی داشت. بسیاری از مردم از کشورهای آسیایی سفر نمیکردند، بنابراین من این را بهعنوان یک پرچین خریدم، زیرا میدانستم که وقتی کووید کمی از بین رفت، تعداد بسیار بیشتری از مردم وارد میشوند. نرخ اجاره شبانه من در طول راه بسیار کمی است.
غارت:
خوب. برای من، فکر میکنم بیشتر مکانهایی که انتخاب کردهام واقعاً رشد کردهاند. من در لس آنجلس سرمایه گذاری کرده ام. من جایم را در سال 2017 خریدم که دیده شده است، نمی گویم دو برابر است، اما بسیار نزدیک است، احتمالاً اکنون کمی تثبیت شده است، اگر اصلاح نشود. ولی خب من نمی دونم من باید به کامپوس نگاه کنم، اما لس آنجلس همیشه فرصت خوبی برای من بوده است. من در آریزونا خرید کرده ام. همیشه آنجا در حال رشد است. من در تنسی خریدم. ما همیشه در حال رشد هستیم راستش را بخواهید، برای من، دارایی من با کندی رشد در کل مجموعه، ملک آستین من بود که یک آپارتمان بود. رشد نکرده است فکر کنم بالا رفته
فکر کنم سه چهار سال پیش 279 خریدیم و احتمالا الان 350 می ارزه، پس چیزی نیست، اما به سرعت بقیه نمونه کارها رشد نکرد. من واقعاً نمی دانم چرا فقط به این دلیل که یک کاندو در مقابل یک خانه تک خانواده است، بیشتر تصور می کنم. اما، من همیشه سعی کرده ام در مناطق توریستی نیز سرمایه گذاری کنم، جایی که مردم به آنجا می روند. من می دانم که در تگزاس، آستین تا حدودی مقصدی است که همه می توانند به آنجا بروند. هیچ کس معمولاً از نظر توریستی برای رفتن به هیوستون احساس خارش نمی کند، اما افراد زیادی به اینجا نقل مکان می کنند.
من قصد دارم خیلی بیشتر در هیوستون سرمایه گذاری کنم، زیرا می بینم که افراد زیادی از کالیفرنیا از اینجا می آیند، و به نظر می رسد قدردانی در اینجا هنوز نسبتاً ثابت است.
گرگ:
من می گویم حتی در آستین نیز. یعنی بازی در این بازار، دوبلکسی که من دارم، اینجا اجاره بلندمدت است. منظورم این است که این ارزش فوق العاده ای داشته است. راب، به نظر شما، منظورم این است که در چند سال گذشته، آستین یکی از مراکز مهم بوده است. من آن ملک را به قیمت حدود 420 خریدم. اوایل امسال، احتمالاً با افزایش اجاره بها حدود 850 ارزش داشت و تمام بازسازی ها روی آن نیز انجام شد. من اکنون در خود آستین بیشتر یک عقب نشینی در سراسر صفحه را می بینم. همانطور که خانه ای را که اکنون در آن هستم با برخی از همسایه هایم که در تلاش برای فروش هستند مقایسه می کنم، می توانید ببینید که قیمت هر فوت مربع در آستین کاهش می یابد، که برای هر کسی که در حال حاضر گوش می دهد، فرصت خرید عالی است، به ویژه در بستری مثل آستین
هنوز افرادی دارید که می خواهند برای فرار از مالیات به اینجا نقل مکان کنند، تعطیلات را در اینجا بگذرانند، اجاره های کوتاه مدت انجام دهند. من معتقدم آستین به عنوان یک کل هنوز پتانسیل طولانی مدت بیشتری دارد، به خصوص با کاهش قیمت های اخیر.
غارت:
مطمئنا بلند مدت من چنین سناریوی جالبی داشتم، زیرا یک مشاور ملکی برای من ملکی در نورث آستین توسط منطقه دامنه برای من فرستاد و قیمت آن حدود 750 بود. به تازگی تحت این بازسازی دیوانه کننده قرار گرفته بود. خوب به نظر می رسید، اما هر کامپوزیت در آن منطقه 450 تا 575 بود. اگر بخواهیم این پیشنهاد را ارائه دهیم، آنها تکان نخواهند خورد، و من می گفتم: "اوه مرد، این مکان ..." این بود قیمت آستین یک سال پیش. بنابراین، اکنون که من به طور فعال به املاک در تگزاس نگاه می کنم، آستین اکنون بخشی از Buybox من است. من شاهد کاهش آن قیمتها هستم، اما میگویم: «آنها کمی بیشتر کاهش خواهند یافت. فکر می کنم... آیا باید صبر کنم؟ آیا باید کمی صبر کنم؟»
گرگ:
منظورم این است که احتمالاً سه تا شش ماه آینده در آستین کاهش بیشتری خواهد داشت. منظورم این است که با افزایش نرخهای بهره، تورم با سرعت بالا، ترس مردم از خرید خانه به طور کلی، من فکر میکنم مکانی مانند آستین اخیراً فقط از نظر قیمت خانه کاهش زیادی داشته است. اما من فکر میکنم برای کسی که قرار است اجارههای کوتاهمدت یا حتی اجارههای بلندمدت را در اینجا انجام دهد، آنقدر فرصت وجود دارد که شما فروشندههایی دارید که ناامید هستند و میتوانید در آن لحظه شروع به انجام معاملات کنید.
غارت:
گرگ، اجازه دهید از شما چیزی بپرسم، زیرا شما در ابتدای پادکست چیزی را گفتید که واقعا برای من جالب بود. شما به برخی از سختی های بزرگ شدن و اینکه چگونه خانه را از دست دادید اشاره کردید. آیا زمانی که شروع به کار می کردید یا حرفه املاک و مستغلات خود را افزایش می دادید، هیچ کدام از اینها از نقطه نظر مانع برای شما به کار افتاد؟ آیا لحظه ای وجود داشت که شک و تردید شروع به خزش کرد، یا این انگیزه شما را به راه انداختن واقعاً افزایش داد؟
گرگ:
فکر نمی کنم طبیعتاً هیچ شکی نداشتم. فکر می کنم کم و بیش می دانستم که در برخی چیزها شکست خواهم خورد. قرار بود اشتباه کنم و این اشکالی ندارد. مجبور بودم مدام به پشت خودم ضربه بزنم و بگویم: «اگر این اتفاق بیفتد، اشکالی ندارد. استرس نداشته باشید.» من دائماً از آن به عنوان انگیزه استفاده می کردم. بنابراین، درک درد و رنجی که در سنین پایین، دبیرستان، دبیرستان، دانشگاه، هر چه که بود، یا حتی در زمانی که بعد از فارغ التحصیلی کارم را انجام می دادم، به جای اینکه آخر هفته بیرون بروم و مشروب بخورم، متوجه شدم. شاید برای رفتن به تعطیلات عجیب و غریب، خرید یک BMW کاملاً جدید، همیشه دید 10 گوش از جایی که می خواستم باشم داشتم.
در آن مقطع زمانی می دانستم که این محرک اصلی من بود. من همیشه در این مورد بی امان بوده ام، و فقط مطمئن می شوم که مهم نیست که چه اتفاقی می افتد، چشم خود را به جایزه نگه دارید، شماره FIRE خود را بزنید. از آنجا به رشد خود ادامه دهید. با وجود اینکه شماره FIRE خود را روی 27 زدم، اما اکنون به دنبال شماره FIRE سرقت شخصی خودم هستم. من میخواهم مطمئن شوم که میتوانم هر سال از آنجا به رشد آن ادامه دهم و آن اثر ترکیبی را داشته باشم، زیرا اگرچه در 27 سالگی آتش را زدم، زندگی تغییر میکند. تو ازدواج کن ممکنه بچه داشته باشی شما تعهدات زندگی متفاوتی دارید. هزینه های شما بالا خواهد رفت.
اگر بتوانید به اندازه کافی برای آن آماده شوید و به این فکر کنید که "من در سن 35، 45 سالگی کجا خواهم بود؟" از آنجا به عقب برنامه ریزی کنید. این چیزی بود که به من کمک کرد. این راننده ثابت من هر روز بود.
غارت:
باحاله. شما در فروش هستید، یا در حال فروش بودید. این یک کار بسیار پر استرس است و انجام آن واقعاً سخت است. من قبلاً در فروش بودم. یکی از اولین کارهای پردرآمد من کوبیدن در و فروش سیستم های هشدار بود. انجام این کار سخت است، زیرا ارائه هر بار 30 تا 45 دقیقه است. شما در این امر بسیار موفق بودید. بنابراین، آیا لحظهای در حرفهی فروش شما وجود داشت که شروع به فرسودگی کردید، یا همیشه اینطور بودید که «اوه، مرد، من میتوانم به پول درآوردن ادامه دهم، و به این کار ادامه خواهم داد؟»
گرگ:
من در اوایل کارم خیلی سوختم. منظورم این است که فقط تعداد زیادی هفته 70، 80 ساعته وجود دارد که شما احتمالاً می توانید کار کنید. در اوایل کارم وقتی 21، 22 ساله بودم، میخواستم از همه همسالانم پیشی بگیرم. متوجه شدم، "ممکن است باهوش ترین فرد اتاق نباشم." من آن را دوباره بیان می کنم. من مطمئناً باهوش ترین فرد در بیشتر اتاق ها نیستم، و این اشکالی ندارد، اما برای این کار وقت بگذارم. اتفاقی که می افتاد این بود که بعد از چند ماه، خودم را بسوزانم. بعد از اینکه خودم را خسته کردم، واقعاً چند ماه طول میکشد تا از وضعیتی که در آن بودم، خلاص شوم، اما پس از آن دوباره به کارم برمیگشتم و 70، 80 ساعت در هفته بیوقفه کار میکردم.
فکر میکنم احتمالاً بعد از سومین یا چهارمین فرسودگی شغلی، در ۲۵ سالگی، تازه متوجه شدم که دیگر نمیتوانم این کار را انجام دهم. متوجه شدم که در حرفه فروشم تاریخ انقضا دارم و شاید منطقی باشد که به آینده فکر کنم. بنابراین، اگر میتوانستم آن پول را برای سرمایهگذاری مناسب شروع کنم، تا بتوانم به طور مسالمتآمیز از آن دور شوم، این هدف بود. فکر میکنم این را در سنین پایینتری نسبت به بیشتر در حرفه فروش آموختم. اکثر همسالانم وقتی من بودم همیشه آن را بزرگ شدن در دنیای فروش میدانستم، آن بیاموهای جدید را میخریدند، هر روز ناهار میخوردند و آن اهداف رضایت فوری را در مقابل خودم داشتند.
ناهار می آوردم سر کار. من هم اتاقی خواهم داشت من ماشین قابل اعتماد قدیمی ام را می راندم که گاهی اوقات کار نمی کند، اما می دانستم که درد کوتاه مدت در مسافت طولانی ارزش دارد. بنابراین، در این مرحله، زمانی که حدود 25، 26 سال داشتم، توانستم به اندازه کافی پول داشته باشم. در واقع، این حدود 1,500 دلار بود، شاید 2,000 سود خالص ماهانه از تمام اجاره ها. این رویکرد من به فروش خود را تغییر داد. کمتر کارمزد و تمرکز بر روی «من به تک تک فروشها نیاز دارم» و صرفاً برده W-2 بودن در مقابل گفتن «من کار کردن را انتخاب میکنم» بود. من کار را انتخاب می کنم، زیرا می خواهم این وام های اضافی را دریافت کنم. من می خواهم املاک بیشتری بگیرم.»
خنده دار است وقتی شما آن تغییر ذهنیت، آن ذهنیت رشد را دارید، چیزهایی فقط برای شما اتفاق می افتد. وقتی آن سوئیچ را داشتم، شروع به بستن معاملات بیشتر کردم. من روابط بهتری با دوستان، خانواده داشتم. املاک بیشتری در کنار خریدم. این اثر ترکیبی اعتماد به نفس در طول سال ها افزایش یافته است. به تمام دفعاتی که خودم را سوزاندم به گذشته نگاه کردم. من بسیار خوشحالم که این کار را انجام دادم، زیرا بدون آن، احتمالاً در جایی که امروز هستم، نبودم.
غارت:
شما اشاره کردید که ماهیانه 1,500 دلار، 2,000 دلار درآمد دارید. این به نظر من قابل توجه است. بهعنوان کسی که قبلاً در حرفهی من نیز چنین کاری میکرد، احتمالاً با چیزی که شما پسانداز میکردید خیلی دور نیست. در این مرحله، من باید تصور کنم، کمی در حال ترکیب شدن است، و شما می توانید در واقع از درآمد شغلی و درآمد املاک و مستغلات خود برای شروع سرمایه گذاری در املاک بیشتر استفاده کنید. آیا لحظه ای بود که شما واقعاً روی آتش گاز می ریزید؟
گرگ:
در طول حرفه فروشم، با اعتماد به نفسی که داشتم و استرس کمتری توانستم معاملات بسیار بیشتری را ببندم. من چک های کمیسیون بزرگتری داشتم و هر بار آن چک های کمیسیون را به ملک های بیشتری می انداختم. من به جایی رسیدم که واقعاً در حدود 27، 28 سالگی، چندین هزار دلار سود خالص ماهانه داشتم. فقط دیگه استرس نداشتم من نیازی به نگرانی در مورد ورود به محل کار، یا انجام X مقدار تماس سرد، هر چه که می تواند باشد، نبود. من فقط آن سوخت را روی آتش می ریختم.
من هنوز این کار را انجام می دهم. میخواهم مطمئن شوم که هنوز هم میتوانم داراییهای بیشتری را به دست بیاورم، از خانوادههای مجرد، دوبلکس، چند خانواده که اکنون در اختیار دارم تا به برخی از چند خانوادههای کوچکتر/متوسط وارد شوم. اگر بتوانم به ریختن گاز بیشتر روی آتش ادامه دهم، این به من این توانایی را می دهد که با آرامش دور شوم و زمانی که زمانش می رسد آنچه را که می خواهم انجام دهم.
غارت:
آن نقطه عطف برای شما چیست؟ فکر میکنی چه لحظهای... منظورم این است که نمیدانم کارفرمایان شما به حرفهایتان گوش میدهند یا نه، بنابراین شما میتوانید به این موضوع پاسخ دهید. اما چه زمانی فکر میکنید... آیا شخصاً اینگونه رفتار میکنید که «خیلی خب، من آماده ترک کار هستم». آیا شماره ای وجود دارد که به دنبال آن باشید، زیرا گفتید شماره FIRE خود را دارید، و بعد فکر می کنم شما می گفتید که شماره FIRE چاق خود را دارید؟ درسته؟ آیا من آن را اشتباه شنیدم؟
گرگ:
انجام میدهم.
غارت:
آیا این عددی است که شما منتظر هستید قبل از ترک شغل خود را بزنید یا فقط یک چیز جداگانه است؟
گرگ:
یه چیز جداست این فقط یک هدف خوب است. من شماره FIRE خود را در 27 سالگی زدم، اما Fat FIRE تقریباً پنج برابر آن است، بنابراین میخواهم مطمئن شوم که میتوانم از آنجا به رشد خود ادامه دهم. از نظر زمانی که فکر میکنم واقعاً کنار میروم و این کار را تمام وقت انجام میدهم، صادقانه بگویم که نزدیک و نزدیک است. من به طور واقع بینانه فکر می کنم تا سال 2025، به آن نقطه کاملا متعهد خواهم بود. من اغلب به رئیسم می گویم: «من به این شغل نیازی ندارم. من اینجا را انتخاب می کنم زیرا می خواهم.» فقط با داشتن آن دینامیک در کار، پویایی قدرت را به طور کلی تغییر می دهد.
آنها میدانند که من این کار را انجام میدهم، زیرا میخواهم وامهای مسکن بیشتری بگیرم، که نیازی به داشتن هر چک حقوقی ندارم. این احساس خوبی است که بدانید استرس ندارید. با این حال، شخصاً میخواهم مطمئن شوم که میتوانم این تعویض را تا ژانویه 2025 انجام دهم. اما با روشی که روی آتش بنزین میریزم، احتمالاً زودتر از این اتفاق میافتد.
دیوید:
موقعیت خوبی است که در جایی باشید که بتوانید به رئیس خود بگویید: «هی، من به این شغل نیازی ندارم. من این کار را می خواهم.» مفهومی که وجود دارد این است که آنها مطمئن خواهند شد که با شما خوب رفتار می کنند، زیرا نمی خواهند شما را از دست بدهند، اما دیدگاهی نیز وجود دارد که می گوید: "همه نمی توانند این کار را انجام دهند." اگر بخواهید با آن ورق بازی کنید، در واقع باید در کار خود خوب باشید. افراد زیادی هستند که می توانند به شغل دیگری بروند، «من به شما نیازی ندارم. من تو را در جعبه میخواهم، و اینگونه بگو: «خب، من واقعاً تو را نمیخواهم یا نیازی به تو ندارم. تو رفته ای."
چه کاری در آن کار انجام می دهید تا در واقع آنقدر خوب باشید که بتوانید به آن روش برخورد کنید؟ فکر میکنم بسیاری از افرادی که گوش میدهند فکر میکنند، «من میخواهم بتوانم این را به رئیسم بگویم»، اما اگر این کار را انجام میدادند، ممکن است همانطور که گفتم درست شود. بنابراین، چه کار متفاوتی در کار خود انجام دادید تا قدرت، نوسان و نفوذ کافی داشته باشید که بتوانید آن را از بین ببرید؟
گرگ:
فکر میکنم برای این شغلی که به طور خاص در آن هستم، شش ماه اول بود که کاملاً کارم را انجام میدادم، بیشتر از بقیه ساعتها وقت گذاشتم، اما نه به حدی که از بین بروم، بلکه مطمئن شوم که مقدار مناسبی را گذاشتهام. زمان برای به دست آوردن چند برد سریع است. از آنجا، جنبه سیاسی آن را نیز درک می کرد. فکر می کنم در هر شغلی 70 درصد آن فقط درک سیاست است و در نهایت سیاست فقط روابط است. من در اوایل با درک نکردن سیاست اشتباهات زیادی مرتکب شدم. من به پای خودم شلیک کردم، تقریباً چندین بار اخراج شدم، علیرغم اینکه به اعداد فروشم رسیدم در مقایسه با الان، هنوز هم به اعداد فروش خود ضربه می زنم و از آنها فراتر می روم، اما در داخل با همه رابطه خوبی دارم.
بنابراین، من می توانم در یک مفهوم مخاطره آمیزتر و دیدگاه شفاف تر عمل کنم. فکر می کنم، خلاصه، دیوید، این اطمینان را می دهد که شما سیاست داخلی را درک می کنید. شما با مردم خوب رفتار می کنید. شما مطمئن می شوید که به دیگران خدمت می کنید و صادقانه در آن نقطه از روز ضروری هستید. مطمئن باش که بدون تو نمی توانند آنجا را ترک کنند. آنها برای همه چیز در کسب و کار به شما نیاز دارند.
غارت:
یعنی منم همینو داشتم منظورم این است که وقتی رئیسم را کنار گذاشتم، این تصور را داشتم که «من همه چیز را از روی میزشان پاک میکنم و اینطور میگویم: «اینجا گوش کن، حباب، من از اینجا خارج شدم. شما مکنده. تو مکثی.» بعد من فقط مثل "دارم ترک می کنم" و گریه کردم. اما، من فکر می کنم یکی دیگر از این ها دوست داشتنی بودن و تیمی بودن است. این چیزی است که بدون توجه به جایی که در زندگی هستید ترجمه می شود، اما من می گویم که من همیشه تراشه املاک و مستغلات را داشتم. من همیشه آن ابزار چانه زنی را با خودم داشتم.
آنها می دانستند که من از املاک و مستغلات درآمد دارم. آنها میدانستند که من اجارههای کوتاهمدت دارم، و وقتی کار را ترک کردم، رئیسهایم واقعاً گیج شده بودند که چرا من اینقدر در آنجا ماندهام. آنها می گفتند: "من حتی نمی دانم چرا شما این همه مدت اینجا کار می کنید. واضح است که شما مدت ها پیش می توانستید این کار را ترک کنید.» کمکی نکرد که در مورد وضعیت مالی خود در YouTube صحبت کنم، اما با این وجود. یادم میآید که دلیل آنها برای مدت طولانی نگهداشتن من و اخراج نشدنم بود، زیرا من واقعاً بهترین کارمند احتمالاً آخرین سال کارم نبودم.
من فقط با همه خوب بودم من به همه کمک کردم من همیشه تراشه می کردم. هیچ وقت عصبانی نبودم. وقتی کسی به من کاری می داد، آن را انجام می دادم. شاید کمی دیر بود، اما من همیشه این کار را می کردم، بنابراین نسبتا قابل اعتماد. فکر میکنم این یکی دیگر از مطالبی است که مردم... شما میتوانید با گفتن این جور چیزها به رئیستان خلاص شوید، مانند: «هی، من واقعاً نیازی ندارم اینجا باشم. من می خواهم اینجا باشم، تا زمانی که شما یک فرد دوست داشتنی باشید. فکر می کنم خیلی ها این را فراموش می کنند. این یک قطعه واقعاً کلیدی از هر شغلی است که در آن هستید.
گرگ:
فکر میکنم اوایل، کاملاً... راستش را بخواهید، متوجه شدم که با مردم رفتار درستی ندارم. من آنها را به روشی بسیار نامطلوب به یکدیگر چسبانده بودم، فقط سعی می کردم مطمئن شوم که می توانم جلوتر باشم. این فقط مردم را در هر مرحله از راه دور می کرد. با وجود آمار و ارقام، مردم آن را دوست نداشتند. فکر می کنم برای من، یک لحظه مهم این بود که کتابی به نام 48 قانون قدرت وجود داشت. نمی دانم کسی آن کتاب را خوانده است یا نه، اما
دیوید:
ما با نویسنده مصاحبه کرده ایم.
گرگ:
اوه، شما انجام دادید؟
دیوید:
ما رابرت گرین را در اختیار داشتیم.
گرگ:
اوه، من باید آن قسمت را تماشا کنم.
غارت:
اوه، پسر عمویت، درسته؟ آره.
دیوید:
یکی از پسرعموهای من، بله. خب او من را پسر عمویش می داند. من همیشه در مورد آن به مردم نمی گویم. او یک گوسفند سیاه است، به اندازه بقیه ما موفق نیست. گرگ، نمونههایی از جزئیات آنچه را که از آن کتاب بیرون آوردهاید، و اینکه چگونه آنها را در محل کار به کار بردهاید، به ما بدهید. این دقیقاً همان چیزی است که من می خواهم بدانم.
گرگ:
یکی از قوانین این است که هرگز از استاد برتری نداشته باشید. من این را به این شکل می بینم که اگر کار بزرگی انجام می دهی، منظورم این است که یک گرگ تنها نباش. فقط نگویید که این کار را به تنهایی انجام دادید. آنهایی را که با آنها برنده شده اید برجسته کنید. برای من، در بازی فروش که اکنون در آن هستم، به طور بالقوه مدیرم را برجسته می کند. ممکن است مهندس فروش من باشد. ممکن است هر کسی با من درگیر باشد. جزر و مد را با خود بیاور. موفقیت کامل را فقط برای خودتان نگیرید.
یکی دیگر واقعاً در پایان روز است و مطمئن شوید که در همه زمانها توجه شما را جلب میکند. این می تواند یک چیز مثبت یا منفی باشد. برای من، اطمینان از این بود که همیشه در هر موقعیتی به ارزش افزوده میشوم، به من نگاه میکردند و میگفتند: «مرد، گرگ واقعاً چیزهایش را میداند. بیایید او را وارد این ایده کنیم. بیایید ببینیم او از این موضوع چه فکری می کند.» فقط چند چیز کوچک در طول راه وجود داشت. من نسخه خلاصه شده آن کتاب را خواندم، و در حرفهام بسیار به من کمک کرد، جایی که وقتی صحبت از سیاست به میان میآید، چیزها به طور طبیعی به من نمیرسند.
هیچ کس واقعاً آن را نمی داند تا زمانی که آن را به هم نزنید. من این را زمانی که احتمالاً 25 ساله بودم خواندم و تأثیر عمیقی بر حرفه من گذاشت. این چیزی است که به نظر من باید خواندن آن در کالج ضروری باشد. من فکر می کنم تقریباً یک هنر تاریک است. برخی از مردم آن را این گونه می بینند که بالقوه دستکاری می شود، اما من بیشتر فکر می کنم، این کتاب کتابی از روابط است، چگونه با مردم خوب رفتار کنیم، چگونه مطمئن شویم که این یک موقعیت برد-برد برای همه است، و چگونه می توان آنچه را که می خواهید به دست آورید. راه بسیار دوستانه
دیوید:
من بارها گفته ام که دستکاری مفهومی بومی دارد، اما لزومی ندارد. ما دوست داریم زمانی که در جهت مثبت است، دستکاری شویم. اگر به من بگویم، "گرگ، ریش شما عالی به نظر می رسد، و آیا وزن کم کرده اید؟" به یک معنا، این هنوز شما را دستکاری می کند، اما قرار نیست از این بابت عصبانی شوید، یا «هی، این یک ایده تجاری درخشان بود که داشتی». این دستکاری است. مثل این است که بگویم: "این یک حرکت احمقانه بود." آنها فقط در جهات مختلف هستند، چیزهایی مانند 48 قانون قدرت، چگونه دوست بیابیم و بر مردم تأثیر بگذاریم، بسیاری از کتاب هایی که، همانطور که شما گفتید، رابطه گرا هستند.
کتابی که من برای ستون های BiggerPockets می نویسم، در حال حاضر در بخشی هستم که به طور خاص در مورد چگونگی کسب درآمد بیشتر در محل کار صحبت می کند، و این بخش بزرگ و بزرگی از آن، جزء رابطه است. شما این کار را انجام می دهید، فقط آن را نمی دانید. وقتی از آنها آگاه میشوید، هنرهای تاریک است، اما برخی از افراد به طور طبیعی در این کار خوب هستند و برخی افراد وحشتناک. کتاب ها برای افرادی نوشته می شود که در کاری بد هستند. وقتی پدر پولدار، پدر فقیر را خواندم، زندگی من را عمیقاً تغییر نداد، زیرا چنین میگفتم: «این عقل سلیم است. چرا این را در یک کتاب گذاشتند؟ چرا همه از این موضوع هیجان زده هستند؟»
من فقط فکر می کردم که همه به دنیا به گونه ای نگاه می کنند که رابرت کیوساکی در مورد آن صحبت می کند، اما شما افراد زیادی را می شنوید که می گویند: "آن کتاب زندگی من را تغییر داد." کتاب برای آنها در نظر گرفته شده بود. برای من در نظر گرفته نشده بود. من نیازی به خواندن آن نداشتم. من قبلاً آن را فهمیده بودم، اما چگونه می توان دوستان ایجاد کرد و بر مردم تأثیر گذاشت که برای من نوشته شده است. این برای من طبیعی نیست، مثل کسی مثل راب یا براندون ترنر. من واقعاً خوشحالم که آن را به اشتراک گذاشتید. مثال هایی که شما زدید نیز بسیار قدرتمند هستند، زیرا تعداد زیادی از ما در تلاشیم تا بفهمیم: «چگونه پول بیشتری به دست بیاورم؟ چگونه وارد شغل فروش شوم؟ چگونه می توانم چیزی را بیشتر بفروشم تا پول به دست بیاورم، زیرا واقعاً می خواهم املاک و مستغلات بخرم؟»
ما در حال بررسی املاک و مستغلات هستیم تا راه حلی برای دور زدن موانع باشند، در حالی که واقعاً چیزی که ما نیاز داریم این است که از موانع عبور کنیم، یعنی پیشرفت شخصی وجود دارد. درسی وجود دارد که می توانید در زندگی یاد بگیرید. اگر بتوانید آن را حفظ کنید، آن را در آغوش بگیرید و بهتر شوید، آنگاه پولی برای سرمایه گذاری در املاک و مستغلات خواهید داشت. شما به جنبش FIRE حرکت خواهید کرد، مانند آنچه میگفتید، و تمام مزایای آنچه امروز در مورد آن صحبت میکنیم، دریافت خواهید کرد. اغلب در این پادکستها، هویج را به اشتراک میگذاریم: «شما میتوانید هر ماه X مقدار پول داشته باشید، و میتوانید از مسابقه موشها خارج شوید، اما ما مسیر را به شما نشان نمیدهیم».
مسیر آسان نخواهد بود. درست مثل این که اگر من به شما پسری را با سیکس پک و ماهیچه های بزرگ نشان دهم، می توانید این بدن را داشته باشید. راه رسیدن به آن بدن آسان نخواهد بود. اگر آن را طوری بفروشید که آسان است، مردم دلسرد می شوند. بنابراین، با نگاهی به سفرتان، دوست دارم که همین الان به اشتراک گذاشتید، "این برخی از اشتباهاتی است که من مرتکب شدم." برخی از بخشهای دیگر زندگیتان که ممکن است در آنها شکست خورده باشید، چیزهایی که خوب پیش نمیرفتند، و چه تغییراتی باید انجام میدادید تا به نتیجهای که میخواهید به مسیری که اکنون در آن هستید بروید، برسید، که واقعا دوستش داری؟
گرگ:
من اشتباهات زیادی کرده ام. وقتی زیاد می گویم، خیلی دارم. برخی از آنها، مانند داخل کار، نحوه برخورد من با مردم و تلاش برای اطمینان از اینکه میتوانم بدون توجه به هر اتفاقی پیش بیایم، بود. این روش خوبی برای انجام کارها نبود. یکی دیگر، دیوید، ما در مورد رسیدن به نقطه ای که شکم دارید و همه اینها صحبت کردیم. من شکم ندارم من هرگز شکم نداشتم، اما در یک نقطه متوجه شدم که احتمالاً حدود 20، 30 پوند اضافه وزن دارم و این نوع اشتباهات. من آن را به عنوان اشتباه طبقه بندی کردم. اگر بخواهیم کمی هیپی در مورد آن داشته باشیم، واقعاً به شقیقهام اهمیت نمیدهم.
این معبد از نظر تئوری دارای افراد بی خانمانی بود که در آن می خوابیدند. داشت اسپری رنگ میشد فقط زنده می سوخت و باعث می شد همه چیزهای دیگر زندگی عالی نباشند. بنابراین، تمرکز واقعاً روی تغذیه، برای من، بسیار مهم بود. شروع مجدد آن به ورزش بعد از چندین سال عدم انجام آن برای من بسیار مهم بود. من در مورد املاک هم اشتباهات زیادی کردم. می تواند با پیمانکاران باشد. می تواند با مشارکت باشد. این می تواند با برخی ویژگی ها نیز باشد، اما روشی که من همیشه در مورد آن فکر می کردم این بود: «به اشتباهاتی که ممکن است مرتکب شوید متمایل شوید. به پتانسیل متمایل شوید.»
اگر به نتیجه نرسید، احتمالاً میتوانید فقط چیزهایی را بفروشید، و آن را عملی کنید، اما خوب میشود. این چیزی است که صادقانه همیشه به خودم گفته ام. اگر اتفاقی افتاد، فقط به حرکت رو به جلو ادامه دهید.
غارت:
به نظر می رسد با کاری که انجام می دهید موفقیت نسبتاً خوبی کسب کرده اید. من می دانم که شما در مورد بازاری که در آن هستید صحبت کرده اید، و آن باکس ها را برای شما علامت زده است، اما من احساس می کنم که ما... من می خواهم قبل از پایان کار کمی در مورد روش Chick-fil-A شما بپرسم. ، زیرا می خواهم بدانم، "آیا این چیزی است که شما واقعاً..." آیا این یک شوخی است، یا در واقع به Google Maps می روید، و سپس می گویید، "نزدیک ترین Chick-fil-A به این ویژگی چیست؟" ” وقتی در حال تنظیم یک معامله هستید، آن تحلیل واقعاً چگونه به نظر می رسد؟
گرگ:
بسته به اینکه از چه کسی بپرسید، می تواند هوشمندانه ترین یا احمقانه ترین قانون تمام دوران باشد.
غارت:
به نظر من عالیه
گرگ:
خوب، قوانین متفاوتی وجود دارد. منظورم این است که شما قانون کل غذا را دارید. من قانون Chick-fil-A را دارم، اما واقعاً در پایان روز، همانطور که قبلاً اشاره کردم، آنها تیم املاک اختصاصی خود را برای همه اینها دارند. بنابراین، اگر بتوانم از تخصص آنها استفاده کنم و از آنجا خرید کنم، این هدف است. این کاری است که من در آستین انجام داده ام. من این کار را در اورلاندو نیز انجام داده ام. می توانید بگویید من این کار را در مائوئی انجام داده ام، زیرا آنها یک Chick-fil-A کاملاً جدید دارند که احتمالاً حدود 15 دقیقه با آپارتمانی که ما آنجا داریم فاصله دارد.
اما برای من، به معنای واقعی کلمه فقط رانندگی در اطراف منطقه است. بفهمید چه چیزی کار می کند، بفهمید چه چیزی در این نزدیکی است از نقطه نظر تجاری، و چه کسی در حال ساخت است. اگر منطقی باشد، جایی که شما رشد جمعیت، رشد تجاری و منطقه بسیار مطلوبی دارید، فرقی نمیکند که برای من قانون Chick-fil-A باشد یا میتواند قانون کل غذا برای شما باشد، راب. هر کدام برای جایی که شما تصور می کنید آن ویژگی ها باشد کار می کند.
غارت:
پرسیدم چون به شوخی... خنده ام می گیرد. من با داشتن یک Chipotle نزدیک به Airbnbs شما شوخی می کنم. در ویدیوهای یوتیوب من همیشه اینطور می گویم: "چقدر با Chipotle فاصله دارد؟" من یک نفر را خواستم که تماس بگیرد، و آنها در حال تجزیه و تحلیل یک معامله بودند. آنها می گفتند: «هی، راب، مدادها را بزن. واقعاً خوب است، اما نزدیک یک Chipotle نیست و من نمی دانم. آیا نباید آن را بخرم؟» گفتم: «اوه، خیلی متاسفم. شوخی بود. این نباید توسط یک Chipotle باشد.
گرگ:
برای Airbnb، میتوانم بگویم که این مهم است. من شب های زیادی را در Airbnb صرف غذای Chipotle کردم، اما حدس می زنم بستگی به بازار دارد.
دیوید:
این یک نمایش خوب در بخش بعدی نمایش ما است. این معامله عمیق شیرجه است. در این بخش از نمایش، میخواهیم به معامله خاصی که انجام دادهاید بپردازیم و یاد بگیریم چه چیزی خوب پیش رفت، چه چیزی خوب پیش نرفت و چگونه آن را کنار هم گذاشتید. من و راب قرار است به نوبت به شما سؤال کنیم. من اول میرم سوال شماره یک چه نوع ملکی است؟
گرگ:
این یک دوبلکس واقع در حومه اورلاندو است.
غارت:
سوال شماره دو، چگونه آن را پیدا کردید؟
گرگ:
این یک پاسخ طولانی تر خواهد بود. این در اصل یک معامله شریک بود که من داشتم، یک معامله شریک که کاملاً اشتباه پیش رفت. من آن را پیدا کردم، این معامله خاص، زیرا شریکم را از آن خریدم، و مجبور شدم تجزیه و تحلیل معامله خودم را در دور دوم انجام دهم، و این عدد هنوز منطقی بود. این دو قرارداد جداگانه بود که من از طریق آنها کار کردم.
دیوید:
سوال شماره سه برای این ملک چقدر پرداخت کردید؟
گرگ:
قیمت خرید این خانه حدود 390,000 بود. با یک دوبلکس در فلوریدا، باید 25 درصد برای این خانه بپردازید، مگر اینکه خودتان بخواهید در آن زندگی کنید. بنابراین، من حدود 98,000 دلار را به عنوان پیش پرداخت پرداخت کردم، و با کل پول نقد برای پایان تقریباً 110,000،XNUMX دلار با هزینه بسته شدن است.
غارت:
چطور با آن مذاکره کردید؟
گرگ:
این یک مذاکره سرگرم کننده بود، خرید آن از شریکم، جایی که قبلاً مقداری پوست در بازی داشتم، و این، می توانم بگویم، یک معامله مالی خلاقانه بود که در ابتدا با شریکم انجام دادم، اما او بسیار مشتاق بود که ما را در لیست قرار دهد. بازار برای قیمت تورم این چند ماه در بازار بود و ما فقط پیشنهادهای بی وقفه توپ پایین را دریافت می کردیم. بنابراین، در یک نقطه فکر کردم، میتوانم با آنها تماس بگیرم، و با آنها معامله کنم، و بگویم: «ما امروز همه این معاملات را دریافت میکنیم. بیایید یک عدد مشترک پیدا کنیم که می تواند برای هر دوی ما مفید باشد.»
زمان زیادی طول کشید تا بتوانیم از طریق برخی از دردسرهای یک شراکت شکست خورده از آن عبور کنیم. اما در نهایت، من توانستم با یک معامله برد-برد روبرو شوم که او بعد از همه چیز با 30,000 دلار خالص کنار میرود، و من همچنان وارد معاملهای شدم که مقادیر زیادی سودآوری داشت، هم از منظر جریان نقدی و هم از منظر سهام.
دیوید:
خوب، شما اشاره کردید که شراکتی خراب شده است. چه مشکلی در این مشارکت رخ داد؟ این فقط خنده دار است که می گویید، زیرا تعداد انگشت شماری از دفعاتی که من سعی کردم با کسی شریک شوم، فقط یک فاجعه بوده است. من چیزهای وحشتناکی داشته ام... به غیر از راب اینجا که مانند همسر ثروتمند من در اورنج کانتی پول خرج می کند، نمی تواند آن کیف پول را بسته نگه دارد. اما به غیر از او، هر معامله دیگری وحشتناک شده است. به من بگو مال تو چه شد؟
گرگ:
من در اصل این معامله را پیدا کردم. من آن را معامله شماره یک مینامم، جایی که یک معامله شگفتانگیز پیدا کردم که در آن خانه با قیمت 320 درج شده است، و کامپوننت این خانه، دوبلکس همسایه به قیمت 480 فروخته شد. من در فیسبوک لیست کردم. من پرسیدم آیا کسی علاقه مند به شراکت در یک معامله با من است؟ من پول نقد کم داشتم و توانستم آن را به روشی بسیار سرگرم کننده ساختار دهم، که در آن 10 درصد کارمزد مدیریت را از بالا و 25 درصد از پایین، و سپس 25 درصد را از نقطه نظر حقوق صاحبان سهام دریافت کردم. بنابراین، من هیچ پولی در این معامله نمی گذارم.
من یک دوست قدیمی دانشگاهی را پیدا کردم که مقداری پول اضافی داشت که حدود 200,000 دلار را در بازار سهام به 2.5 میلیون دلار تبدیل کرد. بنابراین، ما به طور خاص از این خانه خرید کردیم. مشکل این بود که وقتی با کسی روبرو میشوید که خیلی سریع پول زیادی به دست میآورد، ممکن است اصول آن را ندانند و از نحوه رشد شما بسیار ایمن باشند. او واقعاً به ولگردی خرید رفت. او املاک را در چند ایالت مختلف خریداری کرد. سعی کردم با کمی دقت به او کمک کنم. من نتوانستم با او همراه شوم. سپس احتمالاً حدود شش، هفت ماه بعد، او نزد من آمد و گفت: "هی، آیا علاقه ای به فروش این ملک دارید؟"
ما در مورد عدم انجام این کار به عنوان بخشی از قرارداد بلندمدت خود صحبت کردیم. سپس متوجه شدم که او 400,000 دلار به IRS بدهکار است، زیرا او تفاوت بین مالیات بر عایدی سرمایه کوتاه مدت و مالیات بر عایدی سرمایه بلند مدت را درک نمی کند. او در حال فروش سریع این ملک بود، زیرا این یکی از تنها دارایی های او بود که دارای سهام مثبت بود. انگیزه ای در هر دو طرف وجود داشت تا مطمئن شوند که این معامله کارساز است.
غارت:
وای.
گرگ:
توجه کنید، مردم، زیرا اینها داستان های عجیب و غریبی هستند که در مورد شراکت نمی شنوید. شما فقط زمانی که عالی پیش رفت، تعصب بازمانده را می شنوید، اما خدا، خیلی از آنها به این سمت می روند. تا اینجای کار غم انگیز اینجاست، زیرا ما حتی به معامله شما نرسیده ایم. به نظر نمی رسد که مشکل از معامله بوده است. به نظر می رسد مشکل از شریک زندگی است. این معامله پرداخت مالیات بر درآمد خود را فراموش نکرد. معامله به ولگردی خرید ادامه نداد. این معامله نمی توانست امور مالی خود را نیز مدیریت کند. آن انسانی کاملاً مستقل از شما بود که نمیتوانید آن را کنترل کنید، شما را در این موقعیت قرار داد که اکنون به شما فشار میآورند که آن را بفروشید.
این خطر در شراکت است. شما همچنین یک نکته فلسفی بسیار عمیق را مطرح کردید، که آسان آمدن، آسان رفتن است. وقتی کسی خیلی سریع پول در می آورد، سالم نیست. کسی که با استروئیدها به سمت خودش شلیک می کند، و خیلی سریع می شود، مفاصلش نمی توانند با کاری که با بدنشان انجام می دهند، وقتی تلاش می کنند وزنی را که اکنون می توانند بلند کنند، ادامه دهند. شما اشیا را پاره می کنید و چیزها را می شکنید. وقتی خیلی سریع رشد کنید همیشه یک پیامد منفی وجود دارد.
از اشتراکگذاری آن متشکریم، زیرا ما همیشه دوست داریم در پادکستی مانند این شرکت کنیم، ویزیت خود را به اشتراک بگذاریم، و شانههایمان را مسواک بزنیم، و به همه اطلاع دهیم که چقدر عالی بوده است. اما در این مورد، موضوع تقریباً خارج از کنترل شما است. بد شد با بازگشت به جایی که در این فرآیند در اینجا هستیم، چگونه به تامین مالی این معامله خاص رسیدید؟
من این بودجه را فقط 25٪ از جیب خودم پرداخت کردم. من خودم به اعداد فروش فوق العاده ای دست یافتم، بنابراین توانستم با 110,000 دلار به جدول برسم. قطعاً زمان کمی استرس زا بود که حساب بانکی را برای بیشتر پول شما خالی کردم، اما من همه آن را شخصاً به نام خودم تأمین کردم.
غارت:
با این حال شما آن را به راه درست انجام دادید. اگر به طور مداوم در املاک و مستغلات سرمایه گذاری می کنید، باید احساس شکست کنید. من شما را برای آن مقصر نمی دانم. با آن چه کار کردی؟ آیا این یک تلنگر، اجاره، BRRRR بود؟
گرگ:
من می گویم این یک خرید و نگه داشتن معمولی بود. برای این کار، 23,000 دلار اضافی، 25,000 دلار در خانه گذاشتم، مجبور شدم چند طبقه جدید، نقاشی جدید در داخل و خارج، لوازم جدید انجام دهم. در همان مقطع زمانی در اواسط معامله، من در واقع مجبور شدم برای یکی از مستاجران نیز تخلیه کنم. بنابراین، این هزینه پیش بینی نشده ای بود که باید متحمل می شدم، اما در پایان روز، حدود 25,000 دلار در ملک گذاشتم. با خود اعداد، PITI من تقریباً حدود 2,100 دلار با مجموع اجاره ماهانه حدود 3,800 دلار بود. بنابراین، من در حال تور کردن بودم.
در این زمان، من حدود 1,700 دلار در ماه خالص می کنم. با سود خالص سالانه حدود 20,000 دلار، پول نقد من تقریباً حدود 16٪ در هر سال است. من فکر می کنم این یک برد برای همه است. مستاجرها جای خوبی برای زندگی دارند. این یک خانه ارزان قیمت است. به طور کامل چپ و راست دوباره ساخته شده است. این برای من بسیار عالی است، و برای شریکی که با او دست دادیم و از آنجا دور شدیم بسیار عالی بود.
دیوید:
برای IRS که قرار نبود مالیات بر درآمد خود را دریافت کند، تا زمانی که شما از شر اموال خلاص نشده باشید، کار مهمی نبود و بنابراین شریک زندگی شما می تواند هزینه آن را بپردازد. همیشه یک زاویه دیگر در این وجود دارد.
گرگ:
درست.
دیوید:
شما به نتیجه اشاره کردید. شما همچنین اشاره کردید که چگونه این موضوع را از منفی به مثبت تبدیل کردید، اما آخرین سوال من از شما این است که چه درس هایی از این معامله آموختید که می توانید به اشتراک بگذارید؟
گرگ:
میتوانم بگویم بزرگترین درسی که آموختم این است که میتوانم در مورد معامله صحبت کنم، و همچنین میتوانم در مورد شریک نیز صحبت کنم. می دانستم که خود معامله، معامله بزرگی است. خونه همسایه هنوز قیمت 480 داشت. بنابراین، با وجود اینکه لیست قیمت این 390 بود و من باید 25 گرند می گذاشتم، هنوز از آن جلوتر بودم. درسی که آموختهایم، وقتی با مستاجرینی کار میکنید که به ارث میبرید، و باید اجاره بهای آنها را افزایش دهید، و آنها کمی دشمنی میکنند، فقط مطمئن شوید که همه کارها را طبق کتاب انجام میدهید. به خصوص وقتی صحبت از اخراج می شود، همه کارها را طبق کتاب انجام دهید.
من این اخراج را 100% خودم برای همه چیز انجام دادم. من وکیل نگرفتم، اما برای رسیدگی به امور به منشی دادگاه محلی رفتم. من همچنین با بخش کلانتری محلی کار کردم و تازه متوجه شدم که مستاجران بهترین دوستان شما نیستند. آنها ممکن است دوست شما باشند، اما این یک معامله تجاری در پایان روز است. شما باید مطمئن شوید که به استانداردهایی که دارید مانند یک اطلاعیه سه روزه پایبند هستید. شما به دلایلی اجاره نامه دارید و باید به شرایط قراردادی که هر دو طرف توافق کرده اند پایبند باشید. این بزرگترین درسی بود که از ملک آموختم و گرفتم.
از طرف شریک، من فقط می گویم واقعاً از منظر یک هدف بلند مدت درک کنید. به پنج، 10 سال فکر کنید که آنها در کجا هستند. خیلی خوب بود اگر می فهمیدم که او 400,000 دلار به سازمان امور مالیاتی بدهکار است، اما احتمالاً برای من بهتر است که بفهمم اگر تعهدات بدهی دیگری داشت چقدر سریع تلاش می کرد حرکت کند. اگرچه این اولین معامله شریک من بود، اما در حال حاضر با معاملات شریک مخالف نیستم. من در واقع دومین قرارداد شریک خود را در مائوئی انجام دادم، و این قرارداد شریکی است که از هر نظر به درستی انجام شده است.
من تمام درسهایی را که از کار با یک شریک بد آموختهام که از مقدار پولی که هزینههای یک چیز را نقد میکند، به کار بردم، من و پیمانکارانم کار را کنار هم انجام میدهیم. داشتند انجام می دادند.
دیوید:
بسیار خوب، خوب، از شما برای به اشتراک گذاشتن این اطلاعات، خوب، بد و زشت سپاسگزارم. این عالیه بسیار خوب، ما به بخش آخر نمایش می رویم. این شهرت جهانی دارد -
بلندگو 4:
چهار تا معروف
دیوید:
در این بخش از برنامه، من و راب به نوبت همان چهار سوالی را که از هر مهمان در هر قسمت میپرسیم، از شما میپرسیم. اولین سوال من از شما، "کتاب املاک مورد علاقه شما چیست؟"
گرگ:
مرد، من مثل هر برنامه ای احساس می کنم، مردم گفته اند پدر پولدار، پدر بی پول. این احتمالاً محوری ترین کتابی بود که قبلاً در زندگی حرفه ای ام خوانده بودم. می خواهم بگویم حتی دبیرستان، آن کتاب را خواندم. BiggerPockets تعداد زیادی کتاب عالی دارد که من نیز آنها را خوانده ام. در حال حاضر در حال خواندن Crushing It هستم، و همه آنها از یکدیگر جدا می شوند و داستان خوبی را تعریف می کنند. اما اگر بخواهم فقط یک جواب بدهم، باید پدر پولدار، پدر بی پول باشد.
غارت:
RDPD، بنابراین یک کلاسیک است. در مورد کتاب تجاری مورد علاقه شما چطور؟
گرگ:
کتاب کسب و کار مورد علاقه؟ من قبلاً به این اشاره کردم. من می گویم 48 قانون قدرت. این کتابی است که فکر نمی کنم افراد زیادی آن را خوانده باشند. من می توانم بگویم که دو نسخه از کتاب وجود دارد. کتاب واقعی وجود دارد، و سپس نسخه خلاصه شده، که 100 صفحه است. کتاب نسخه خلاصه شده کمک فوق العاده ای به من در حرفه ام کرده است و نمی توانم به اندازه کافی چیزهای خوبی در مورد آن بگویم.
غارت:
عالی. وقتی بیرون نیستید و نقش فروش را از بین می برید، و امپراتوری خود را گسترش می دهید، مکان هایی را توسط Chick-fil-A می خرید، برخی از سرگرمی های شما چیست؟
گرگ:
می توانم بگویم بزرگترین سرگرمی من فقط املاک و مستغلات است. من درباره املاک و مستغلات با تک تک افرادی که با آنها در تماس هستم صحبت می کنم، حتی در دنیای فروش، خانواده، دوستان، هر کسی که می تواند باشد. من افراد زیادی دارم که می توانند آن را تضمین کنند. املاک و مستغلات مورد علاقه من است. من برای کار زیاد سفر می کنم، بنابراین همیشه در دنور، سالت لیک سیتی هستم. بنابراین، اگر بتوانم هتل های خوب برای اقامت، مکان خوب برای سفر، غذای خوب را پیدا کنم، من همیشه برای این کار بازی می کنم.
دیوید:
خیلی خوب. به نظر شما، چه چیزی سرمایه گذاران موفق را از کسانی که تسلیم می شوند، شکست می خورند یا هرگز شروع نمی کنند متمایز می کند؟
گرگ:
من می گویم اعتماد به نفس. فکر میکنم خیلی وقتها بود که در جایی شروع میکردم که ممکن است واقعاً در کاری که انجام میدادم احساس اطمینان نداشتم، یا ممکن است عقبنشینیها یا احتیاطهایی داشته باشم، اما اثرات ترکیب کردن حتی برای اعتماد به نفس واقعاً شگفتآور است. من فکر می کنم افراد زیادی هستند که من می شناسم که در زمینه املاک و مستغلات فعالیت کرده اند. آنها ممکن است صاحبخانه خوب یا صاحبخانه بدی بوده باشند، اما واقعاً به خود یا برنامه های بلندمدت خود اطمینان نداشتند. من فکر میکنم تفاوت بین یک سرمایهگذار خوب و یک سرمایهگذار عالی، اعتماد به نفسی است که به همراه دارد، و این اعتماد به مرور زمان برای هر کاری که انجام میدهید ترکیب میشود.
غارت:
عالی. خوب، در آخر، گرگ، مردم از کجا می توانند درباره شما اطلاعات بیشتری کسب کنند؟
گرگ:
می توانید من را در اینستاگرام، فیس بوک، تیک تاک پیدا کنید. من اخیراً به قدرت رسانه های اجتماعی پی بردم. کانال من Leveragedhustle است، یک کلمه. من کم کم دارم وارد آن می شوم، اما اگر کسی بخواهد به من فالو، تعامل، هر چه که می تواند باشد، بدهد، عالی است. این یک فرآیند طولانی است، اما من قدرتی را که می توانم برای مردم در BiggerPockets انجام دهم، دیده ام. امیدوارم خودم این را تکرار کنم.
غارت:
عالی. تو چی دیوید؟
دیوید:
مردم می توانند من را در شبکه های اجتماعی و همچنین YouTube در DavidGreene24 پیدا کنند. یک E در انتهای گرین وجود دارد. من تقریباً در همه آنها هستم، LinkedIn. اینستاگرام احتمالاً بیشترین پست را در فیس بوک و توییتر دارم. YouTube اکنون به دستهها اجازه میدهد، بنابراین میتوانید در واقع youtube.com/@davidgreene24 یا دسته اینفلوئنسر مورد علاقهتان را قرار دهید، و ممکن است شما را مستقیماً به صفحه YouTube آنها ببرد. خیلی باحال. راب، من از تو چیزهای زیادی در مورد یوتیوب یاد می گیرم. به اصطلاح شما کمی از استاد یوتیوب هستید. این بسیار چشمگیر است. حداقل می توان گفت روی من تأثیرگذار بوده است.
من بالاخره به 10,000 مشترک رسیدم. احتمالاً یک بیستم جایی است که در حال حاضر هستید. روز قبل داشتم به این فکر می کردم که «من خیلی وقتم را در یوتیوب بیشتر از تماشای تلویزیون می گذرانم.» تقریباً همه چیز را کاملاً تسخیر کرده است. BiggerPockets یک کانال YouTube شگفت انگیز نیز دارد. اگر گوش دادن به این را تمام کردید، می خواهید ویدیو دیگری را گوش دهید. نه تنها پادکستها، بلکه تعداد زیادی محتوا وجود دارد که من و راب هر دو برای YouTube و دیگر شخصیتهای BP میسازیم. میتوانید به کانال YouTube BiggerPockets نیز نگاه کنید و همیشه به چیزی گوش دهید.
غارت:
این درست است، یا اگر فقط می خواهید این قسمت را تماشا کنید و ریش کرکی گرگ را ببینید، فقط می توانید به کانال YouTube BiggerPockets بروید.
دیوید:
این یک نکته عالی است. اگر میخواهید… من ترجیح میدهم به مردم توصیه کنم واقعاً این را در YouTube تماشا کنند. شما ریش کرکی گرگ را خواهید دید. پس زمینه بسیار جالبی که او دارد را خواهید دید. شما قرار است راب را با هودی ببینید، که بسیار نادر است، و همچنین، باید بگویم که به طرز چشمگیری خوش تیپ است، درست است؟
غارت:
متشکرم.
دیوید:
هر چند وقت یکبار من را در حال حرکات دست خواهید دید. اگر میخواهید کمی زمینه، کمی حاشیه، طعم و مزه پشت آنچه که تماشا میکنید به دست آورید، اگر میخواهید شبیه [نامفهوم 01:01:00] مکالمه باشید-
غارت:
تزئینات.
دیوید:
اوه، این حتی بهتر است. به یوتیوب بروید و میتوانید من و راب را تماشا کنید که به یکدیگر سیگنال میدهیم در حالی که مهمان مکرراً صحبت میکند. ما شبیه مربیان پایه سومی هستیم که به یکدیگر می گویند: «سوم بدزدید، ضربه بزنید و بدوید، ضربه بزنید، انواع چیزها» و دست های جاز.
غارت:
درست است. خوب، قبل از رفتن… دست های جاز. قبل از اینکه بروید و در YouTube در Robuilt مشترک من شوید، بروید و یک بررسی پنج ستاره در Apple Podcast یا هر جایی که گوش می دهید و پادکست خود را دانلود می کنید برای ما بگذارید. به ما کمک می کند. این به ما کمک میکند تا به همه تودههای خارج از کشور خدمت کنیم، و به ما کمک میکند تا حرفهایمان را به گوشمان برسانیم تا نسخه خود را از استقلال مالی ایجاد کنیم، چه از طریق املاک و مستغلات باشد یا... نمیدانم. ما پادکست های زیادی داریم که ژانرهای زیادی را پوشش می دهد که می تواند به مردم کمک کند. بروید و یک بررسی پنج ستاره برای ما بگذارید. پس از انجام این کار، در نظر بگیرید که در Robuilt من را در اینستاگرام دنبال کنید.
دیوید:
این یکی از مزایای فرانسوی است که جیب های بزرگتر ارائه می دهند.
غارت:
برش عمیق. برش عمیق.
دیوید:
بسیار خوب، خوب، متشکرم، گرگ. ما می خواهیم از شما برای حضور در اینجا، برای به اشتراک گذاری داستان خود، و نشان دادن برخی از زگیل ها تشکر کنیم، اما نه فقط زگیل ها و قورباغه ها، بلکه، هی، شما قورباغه را بوسید، و آن را به شاهزاده خانمی که امروز دارید تبدیل کردید. ، همچنین برای ارائه دیدگاه مخالف به طرف من مبنی بر اینکه بسیاری از شراکت ها بد می شوند. گاهی اوقات خوب پیش می روند. من فکر میکنم شما نکات بسیار خوبی را در آنجا ارائه کردید، و در آخر، تصویری را ترسیم کردید که چگونه میتوانید از یک شغل W-2 که دوست ندارید به یک سرمایهگذار املاک تبدیل شوید.
لازم نیست که یک پرش سرد از جایی باشد که شما وارد آن می شوید و از هواپیما خارج می شوید و می پرید و می گویید: "امیدوارم جایی که فرود می آیم دوست داشته باشم." در واقع راهی برای ایجاد مسیری برای رسیدن به جایی که میروید وجود دارد، و با مدیریت محتاطانه، عاقلانه و موفقیتآمیز امور مالی خود شروع میشود. اگر نمی توانید امور مالی خود را مدیریت کنید، به این معنی است که نمی توانید خودتان را مدیریت کنید و احتمالاً هنوز آماده مدیریت یک سبد املاک و مستغلات نیستید. مثل این است که در روز اول ورزشگاه یا روز دوم، 500 پوند روی آن میله پرس نیمکتی پرتاب کنید. قرار نیست برای شما خوب پیش برود. هنگام ساختن و ساختن این مهارت ها، باید آهسته پیش بروید.
از اینکه بخش های داستان خود را به اشتراک گذاشتید متشکرم. راب، از شما متشکرم که مثل همیشه معتبر و فوق العاده زیبا هستید. من همیشه دوست دارم که راب من را به عنوان مجری مشترک من در اطراف خود داشته باشد. او مانند یک رقصنده پشتیبان واقعاً خوب است که باعث می شود من یک رقصنده نه عالی بهتر به نظر بیایم، زیرا او کار خود را با سکسی انجام می دهد. دقیقا همینطوره. خیلی خب، من به شما اجازه می دهم از اینجا بروید.
غارت:
مردم، این را در یوتیوب تماشا کنید.
دیوید:
اگر می خواهید چرخش های دیوانه وار راب را همین الان ببینید، باید به تماشای یوتیوب بروید. این دیوید گرین برای راب است.
قسمت را اینجا ببینید
به ما کمک کنید!
با گذاشتن امتیاز و بررسی به ما کمک کنید تا به شنوندگان جدید در iTunes دسترسی پیدا کنیم! فقط 30 ثانیه طول می کشد و دستورالعمل ها را می توان پیدا کرد اینجا کلیک نمایید. با تشکر! ما واقعا از آن قدردانی می کنیم!
در این قسمت ما پوشش می دهیم:
- چرا انتخاب یک شغل مبتنی بر کمیسیون، با درآمد بدون سقف، تقریبا همیشه دستمزد را می زند
- علامت در حال چرخش و راه های خلاقانه که گرگ در نوجوانی پول زیادی به دست آورد
- La Chick-fil-A قانون املاک و مستغلات که همه سرمایه گذاران باید هنگام انتخاب بازار ملک اجاره ای از آن پیروی کنند
- موانع رایج سرمایه گذاری و نحوه برخورد با انبوه فرسودگی شغلی زمانی که سعی می کنید پول بیشتری به دست آورید
- La قوانین قدرت که هر کارآفرین، سرمایه گذار یا کارمندی باید بداند تا سطح خود را ارتقا دهد
- چه کاری انجام دهید چه زمانی مشارکت در املاک و مستغلات اشتباه نگیر و تبدیل یک موقعیت استرس زا به یک معامله قاتل
- و So خیلی بیشتر!
پیوندهایی از نمایش
کتاب های ذکر شده در این قسمت
ارتباط با گرگ:
آیا میخواهید در مورد حامیان مالی امروز بیشتر بدانید یا خودتان شریک BiggerPockets شوید؟ ما را بررسی کنید صفحه حامی!
یادداشت توسط BiggerPockets: اینها نظرات نوشته شده توسط نویسنده هستند و لزوماً نظرات BiggerPockets را نشان نمی دهند.
- محتوای مبتنی بر SEO و توزیع روابط عمومی. امروز تقویت شوید.
- پلاتوبلاک چین. Web3 Metaverse Intelligence. دانش تقویت شده دسترسی به اینجا.
- منبع: https://www.biggerpockets.com/blog/real-estate-716
- $3
- 000
- 1
- 10
- 100
- ٪۱۰۰
- سال 20
- 2017
- 28
- 420
- 7
- 70
- a
- توانایی
- قادر
- درباره ما
- در مورد IT
- بالاتر
- سیستم ترمز ضد قفل (ABS)
- کاملا
- در دسترس
- حساب
- جمع آوری شده
- رسیدن
- دست
- به دست آوردن
- در میان
- فعالانه
- واقعا
- اضافه
- اضافی
- به اندازه کافی
- اتخاذ
- مزیت - فایده - سود - منفعت
- پس از
- در برابر
- قرون
- پیش
- Airbnb
- هواپیما
- هشدار
- معرفی
- اجازه دادن
- اجازه می دهد تا
- تنها
- قبلا
- هر چند
- همیشه
- شگفت انگیز
- آمازون
- امریکایی
- مقدار
- مقدار
- تحلیل
- تجزیه و تحلیل
- و
- سالیانه
- دیگر
- پاسخ
- هر جا
- جدا
- اپل
- لوازم
- اعمال می شود
- قدردانی
- تقدیر
- روش
- نزدیک شدن
- به درستی
- محدوده
- مناطق
- آریزونا
- دور و بر
- هنر
- هنر
- آسیایی
- دارایی
- AT & T
- توجه
- حضار
- آستین
- نویسنده
- خودکار
- میانگین
- به عقب
- زمینه
- پشتیبان گیری
- بد
- توپ
- بانک
- حساب بانکی
- بار
- سد
- پایه
- اساسا
- خدمتکار
- خرس
- زیرا
- شدن
- تبدیل شدن به
- قبل از
- شروع
- پشت سر
- بودن
- باور
- مفید
- سود
- مزایای
- بهترین
- بهتر
- میان
- تعصب
- بزرگ
- بزرگتر
- بزرگترین
- اسکناس
- بیت
- سیاه پوست
- دمیدن
- BMW
- تخته
- بدن
- جسور
- کتاب
- کتاب
- مرز
- متولد
- BOSS
- کارفرمایان
- بوستون
- هر دو طرف
- هر دو طرف
- پایین
- خریداری شده
- گزاف گویی
- جعبه
- جعبه
- BP
- نام تجاری
- نام تجاری جدید
- براندون
- شکستن
- نفس
- درخشان
- به ارمغان بیاورد
- شکست
- کارگزاران
- آورده
- اشکالات
- ساختن
- بنا
- ساخته
- سوختگی
- کسب و کار
- کسب و کار
- تاجر
- خرید
- خریداری کردن
- کالیفرنیا
- صدا
- نام
- دعوت کننده
- تماس ها
- می توانید دریافت کنید
- نمی توان
- کلاه لبه دار
- سرمایه
- مالیات بر درآمد سرمايه
- ماشین
- کربن
- کارت
- اهميت دادن
- کاریابی
- مورد
- پول دادن و سكس - پول دادن و كس كردن
- غیر نقدی
- سقف
- معین
- تغییر دادن
- تبادل
- کانال
- چارت سازمانی
- بررسی
- چک
- تراشه
- را انتخاب کنید
- انتخاب
- برگزیده
- سیگار
- شهر:
- ادعای
- کلاسیک
- طبقه بندی
- نزدیک
- بسته
- بسته
- رمز
- کالج
- بیا
- راحت
- آینده
- تجاری
- کمیسیون
- کمیسیون
- مرتکب شده
- مشترک
- ارتباط
- COMP
- قیمت COMP
- شرکت
- شرکت
- مقايسه كردن
- مقایسه
- رقابتی
- به طور کامل
- جزء
- اعتماد به نفس
- مطمئن
- اشتباه
- در نظر بگیرید
- در نظر گرفته
- ثابت
- به طور مداوم
- ساخت و ساز
- مشاور
- مشاوره
- تماس
- محتوا
- زمینه
- پیمانکاران
- کنترل
- شیرینی
- سرد
- copywriting است
- گوشه
- شرکت
- هزینه
- هزینه
- میتوانست
- کشور
- کشور
- شهرستان
- زن و شوهر
- دوره
- دادگاه
- دادگاه
- پوشش
- پوشش داده شده
- کاوید
- کرم
- ایجاد
- ایجاد
- خالق
- قابل اعتماد
- ضوابط
- فرهنگ
- کنجکاو
- جاری
- در حال حاضر
- برش
- پدر
- رقص
- خطر
- خطرناک
- تاریک
- تاریخ
- داود
- روز
- مقدار
- معاملات
- بدهی
- دهه
- دهه
- مصمم
- اختصاصی
- عمیق
- شیرجه عمیق
- قطعا
- به تاخیر افتاده
- جمعیتی
- دنور
- بخش
- بستگی دارد
- بستگی دارد
- با وجود
- مقصد
- جزئیات
- مشخص
- توسعه
- پروژه
- DID
- درگذشت
- تفاوت
- مختلف
- هضم
- سخت کوشی
- غوطه
- جهت
- فاجعه
- منضبط
- نمایش دادن
- نمی کند
- عمل
- دلار
- دامنه
- آیا
- توسط
- درب
- دو برابر
- شک
- پایین
- دانلود
- دوجین
- نمایشی
- نوشیدن
- راندن
- رانده
- راننده
- رانندگی
- قطره
- رها کردن
- در طی
- پویا
- هر
- پیش از آن
- در اوایل
- کسب درآمد
- درامد
- به آسانی
- خوردن
- اثر
- اثرات
- هر دو
- عناصر
- دیگر
- در اغوش گرفتن
- امپراطوری
- کارمند
- کارکنان
- مهندس
- لذت بردن
- کافی
- پول کافی
- تمام
- موسس شرکت
- کارآفرینی
- انصاف
- به خصوص
- تاسیس
- املاک
- اتر (ETH)
- حتی
- تا کنون
- هر روز
- هر کس
- هر کس
- همه چیز
- تکامل
- کاملا
- مثال ها
- تجاوز
- برانگیخته
- مهیج
- اجرا کردن
- عجیب و غریب
- گسترش
- مخارج
- تجربه
- تجارب
- تخصص
- اضافی
- چشم
- فیس بوک
- امکان
- FAIL
- ناموفق
- شکست
- آبشار
- خانواده
- خانواده
- FAST
- سریعتر
- چربی
- محبوب
- ترس
- پرداخت
- کمی از
- شکل
- آمار و ارقام
- سرانجام
- سرمایه گذاری
- امور مالی
- مالی
- استقلال مالی
- به لحاظ مالی
- تامین مالی
- پیدا کردن
- آتش
- تیر
- نام خانوادگی
- بار اول
- مناسب
- سازگاری
- فلیپ
- طبقه
- طبقه
- فلوریدا
- جریان
- جریانها
- تمرکز
- به دنبال
- پیروی
- غذا
- مواد غذایی
- پا
- انجمن
- انجمن
- به جلو
- یافت
- چهارم
- رایگان
- آزادی
- فرانسوی
- غالبا
- دوست
- دوستانه
- دوستان
- قورباغه ها
- از جانب
- ثروتمند شدن
- سوخت
- کامل
- کاملا
- سرگرمی
- بودجه
- بودجه
- خنده دار
- آینده
- افزایش
- عایدات
- بازی
- GAS
- گازوئیل
- چرخ دنده
- سوالات عمومی
- تولید می کنند
- دریافت کنید
- گرفتن
- دادن
- می دهد
- دادن
- Go
- هدف
- اهداف
- خوب
- می رود
- رفتن
- خوب
- گوگل
- نقشه های گوگل
- گرفتن
- بزرگ
- بزرگترین
- سبز
- شدن
- در حال رشد
- رشد کرد
- رشد
- ضمانت
- تضمین شده
- مهمان
- مرد
- باشگاه بدنسازی
- نیم
- مشت
- دسته
- دستگیره
- اداره
- دست ها
- رخ دادن
- اتفاق افتاده است
- اتفاق می افتد
- خوشحال
- سخت
- مشکلات
- داشتن
- سر
- سالم
- قلب
- پرچین
- کمک
- کمک کرد
- کمک
- کمک می کند
- اینجا کلیک نمایید
- پنهان
- زیاد
- نماد
- مشخص کردن
- بزرگراه
- اصابت
- بازدید
- ضربه زدن
- سرگرمی
- نگه داشتن
- صفحه اصلی
- امید
- امید
- HOT
- هتل ها
- ساعت ها
- خانه
- خانه
- مسکن
- هوستون
- چگونه
- چگونه
- HTTPS
- بزرگ
- انسان
- صدمه
- ترکیبی
- من می خواهم
- ICE
- بستنی
- اندیشه
- ایده ها
- فوری
- غوطه ور شدن
- تأثیر
- مهم
- موثر
- بهبود
- in
- شامل
- درآمد
- افزایش
- افزایش
- استقلال
- مستقل
- صنعت
- تورم
- نفوذ
- نفوذ
- موثر
- هجوم
- اطلاعات
- ذاتی
- اینستگرام
- در عوض
- دستورالعمل
- بیمه
- اثر متقابل
- علاقه
- نرخ بهره
- علاقه مند
- جالب
- داخلی
- مصاحبه
- مصاحبه
- سرمایه گذاری
- سرمایه گذاری
- سرمایه گذاری
- سرمایه گذاری
- سرمایه گذار
- سرمایه گذاران
- گرفتار
- آی پاد
- IRS
- IT
- خارش
- خود
- آیتونز
- ژانویه
- کار
- شغل ها
- مشترک
- سفر
- پرش
- فقط یکی
- نگاه داشتن
- نگهداری
- کلید
- بچه ها
- نوع
- کیوساکی
- ضربه زدن
- دانستن
- دانا
- آفرین
- دریاچه
- زمین
- نام
- پارسال
- دیر
- خنده
- قوانین
- وکیل
- رهبری
- رهبری
- منجر می شود
- یاد گرفتن
- آموخته
- یادگیری
- ترک کردن
- ترک
- رهبری
- درس
- درس
- درس های آموخته شده
- اجازه دادن
- سطح
- قدرت نفوذ
- بهره برداری
- LG
- زندگی
- رعد و برق
- احتمالا
- بی حد و حصر
- لینک
- فهرست
- ذکر شده
- استماع
- کوچک
- زنده
- وام
- محلی
- واقع شده
- لاکهید مارتین
- طولانی
- مدت زمان طولانی
- دراز مدت
- دیگر
- نگاه کنيد
- شبیه
- نگاه
- به دنبال
- از دست دادن
- شکست
- خاموش
- خیلی
- عشق
- کم
- نافع
- ناهار
- ساخته
- اصلی
- ساخت
- پول را
- باعث می شود
- ساخت
- مرد
- مدیریت
- مدیریت
- مدیر
- مدیریت می کند
- مدیریت
- دستکاری شده
- دستکاری کردن
- دست کاری
- بسیاری
- بسیاری از مردم
- نقشه ها
- بازار
- بازار یابی (Marketing)
- مارتین
- ماسک
- توده
- عظیم
- انبوه
- استاد
- ماده
- بیشینه ساختن
- به معنی
- رسانه ها
- ذکر شده
- روش
- روشمند
- متوسط
- قدرت
- میلیون
- ذهن
- حداقل
- دقیقه
- اشتباه
- اشتباهات
- لحظه
- حرکت
- پول
- ماه
- ماهیانه
- ماه
- بیش
- وام مسکن
- اکثر
- انگیزه
- حرکت
- جنبش
- جنبش ها
- متحرک
- چندگانه
- موسیقی
- متقابلا
- نام
- نامگذاری
- بومی
- طبیعی
- نزدیک
- لزوما
- نیاز
- ضروری
- منفی
- همسایه ها
- خالص
- جدید
- نیویورک
- بعد
- شمال
- عدد
- تعداد
- تغذیه
- اوراق قرضه
- مانع
- ارائه
- ارائه شده
- پیشنهادات
- خوب
- قدیمی
- ONE
- باز کن
- باز
- افتتاح
- کار
- نظر
- دیدگاه ها
- فرصت ها
- فرصت
- مخالف
- گزینه
- گزینه
- نارنجی
- در اصل
- اورلاندو
- دیگر
- دیگران
- خارج از
- به طور کلی
- غلبه بر
- مدیون
- خود
- سرعت
- بسته
- پرداخت
- درد
- نقاشی
- بخش
- ویژه
- احزاب
- شریک
- همکاری
- شرکای
- همکاری
- مشارکت
- بخش
- احساساتی
- گذشته
- مسیر
- الگوهای
- پرداخت
- پرداخت
- پرداخت
- مداد
- مردم
- شاید
- قدرت
- شخص
- شخصی
- امور مالی شخصی
- شخصیت ها
- شخصیت
- شخصا
- چشم انداز
- تلفن
- تصویر
- قطعه
- PIT
- محوری
- پیتزا
- محل
- اماکن
- برنامه
- سیاره
- برنامه
- افلاطون
- هوش داده افلاطون
- PlatoData
- بازی
- بازیکن
- بازی
- بسیاری
- به علاوه
- جیب
- پادکست
- پــادکـست
- نقطه
- نقطه
- سیاست
- فقیر
- جمعیت
- مقام
- موقعیت
- مثبت
- ممکن
- پست
- پتانسیل
- بالقوه
- پوند
- قدرت
- قوی
- عملی
- آماده
- ارائه
- فشار
- فشار
- زیبا
- قبلا
- قیمت
- قیمت
- نخستین
- از اصول
- جایزه
- شاید
- مشکل
- روند
- سود
- برنامه
- املاک
- ویژگی
- قلاب
- خرید
- هل دادن
- قرار دادن
- قرار دادن
- صلاحیت
- یک چهارم
- سوال
- سوالات
- سریع
- به سرعت
- نژاد
- افزایش
- رمپینگ
- نادر
- موش صحرایی
- نرخ
- نرخ
- رتبه
- رسیدن به
- خواندن
- مطالعه
- اماده
- واقعی
- املاک و مستغلات
- تحقق بخشیدن
- متوجه
- تحقق
- مسکن
- دلیل
- تازه
- توصیه
- بهبود یافتن
- ق
- کاهش
- ارتباط
- روابط
- نسبتا
- بی امان
- مربوط
- قابل اعتماد
- به یاد داشته باشید
- عوض کردن
- اجاره
- اجاره
- تعمیر
- بازنویسی
- نشان دادن
- نماینده
- شهرت
- ضروری
- تحقیق
- REST
- محدودیت های
- نتیجه
- بازنشستگی
- برگشت
- این فایل نقد می نویسید:
- چرخید
- پاداش
- غنی
- خلاص شدن از شر
- طلوع
- خطر
- خطرات
- خطرناک
- جاده
- رابرت
- رابرت کیوساکی
- نقش
- نقش
- اتاق
- اتاق
- تقریبا
- دور
- قانون
- قوانین
- دویدن
- قربانی
- امن
- ایمنی
- سعید
- حقوق
- فروش
- حراجی
- نمک
- سالت لیک سیتی
- همان
- رضایت
- ذخیره
- صرفه جویی کردن
- مقیاس
- مقیاس گذاری
- می ترسم
- مدرسه
- دوم
- ثانیه
- تیم امنیت لاتاری
- مشاهده
- به نظر می رسد
- بخش
- تصاحب کردن
- فروش
- فروشندگان
- فروش
- حس
- سرویس
- تنظیم
- مشکلات
- مجموعه
- محیط
- هفت
- چند
- شکل
- اشتراک گذاری
- به اشتراک گذاشته شده
- سهام
- اشتراک
- گوسفند
- قفسه
- تغییر
- انتقال
- حمل
- فروشگاه
- مغازه ها
- کوتاه
- کوتاه مدت
- باید
- نشان
- نشان می دهد
- طرف
- زیمنس
- امضاء
- سیگنال
- قابل توجه
- امضای
- نشانه ها
- مشابه
- ساده
- پس از
- تنها
- نشسته
- وضعیت
- شش
- شش ماه
- مهارت ها
- پوست
- کند
- به آرامی
- کوچک
- هوشمند
- So
- تا حالا
- آگاهی
- رسانه های اجتماعی
- نرم
- نرم افزار
- فروخته شده
- جامد
- برخی از
- کسی
- چیزی
- تاحدی
- صدا
- سخن گفتن
- خاص
- به طور خاص
- خرج کردن
- صرف
- روح
- حامیان
- چرخید
- مربع
- استاندارد
- استانداردهای
- می ایستد
- شروع
- آغاز شده
- راه افتادن
- شروع می شود
- شروع
- ایالات
- وضعیت
- ماندن
- ماند
- ثابت
- گام
- چوب
- هنوز
- موجودی
- بازار سهام
- opbevare
- داستان
- راست
- استراتژی
- فشار
- ساختار
- مشترک
- مشترکین
- موفقیت
- موفق
- موفقیت
- چنین
- مبتلا
- خورشید
- فوق العاده
- خیلی سریع
- پشتیبانی
- حمایت از
- گزینه
- سیستم های
- جدول
- گرفتن
- طول می کشد
- مصرف
- صحبت
- سخنگو
- مذاکرات
- شیر
- مالیات
- عوارض
- تیم
- فن آوری
- راه اندازی فناوری
- ده
- قوانین و مقررات
- وابسته به تکزاس
- پیام کوتاه
- La
- محوطه
- آینده
- اطلاعات
- جهان
- تئاتر
- سرقت
- شان
- خودشان
- آنجا.
- چیز
- اشیاء
- تفکر
- فکر می کند
- سوم
- در این سال
- فکر
- سه
- از طریق
- سراسر
- پرتاب
- جریان
- تاکسی
- زمان
- بار
- نوک
- نکات
- به
- امروز
- امروز
- با هم
- تن
- لحن
- هم
- بالا
- موضوع
- جمع
- کاملا
- لمس
- مسیر
- تجارت
- معامله
- رونوشت
- انتقال
- ترجمه کردن
- شفاف
- سفر
- سفر
- درمان
- درمان
- عظیم
- فوق العاده
- درست
- اعتماد
- تبدیل
- عطف
- نقطه عطف
- tv
- توییتر
- نوعی
- در نهایت
- زیر
- فهمیدن
- درک
- فهمید
- زیر آب
- پیش بینی نشده
- واحد
- غیر معمول
- بالا
- us
- استفاده کنید
- معمولا
- مرخصی
- ارزش
- سرمایه گذاری
- نسخه
- در مقابل
- تصویری
- فیلم های
- چشم انداز
- دید
- صداها
- صبر کنيد
- منتظر
- راه می رفت
- راه رفتن
- کیف پول
- خواسته
- میخواهم
- تماشا کردن
- تماشای
- راه
- ثروت
- هفته
- اخر هفته
- هفته
- وزن
- خوش آمد
- چی
- چه
- که
- در حین
- WHO
- هرکس
- غذاهای کامل
- زن
- اراده
- مایل
- پیروزی
- برنده
- WISE
- در داخل
- بدون
- گرگ
- برنده شد
- کلمه
- مهاجرت کاری
- کار کردن
- مشغول به کار
- کارگر
- کارگران
- کارگر
- تمرین
- در محل کار
- با این نسخهها کار
- جهان
- با ارزش
- خواهد بود
- بسته بندی کردن
- نوشته
- کتبی
- اشتباه
- X
- سال
- سال
- جوان
- شما
- خودت
- یوتیوب
- زفیرنت