درس هایی از این «عصر طلایی» یادگیری علوم

درس هایی از این «عصر طلایی» یادگیری علوم

گره منبع: 2013408

کارشناسان این را به عنوان یک "عصر طلایی" اکتشاف در زمینه یادگیری علم توصیف کرده اند، با بینش های جدیدی که به طور مرتب در مورد چگونگی یادگیری انسان ظاهر می شود. بنابراین، مربیان، سیاست گذاران و هر یادگیرنده مادام العمر از این بینش های جدید چه چیزی می توانند به دست آورند؟

برای پی بردن به این موضوع، هفته گذشته گروهی از متخصصان را در تقاطع تحقیقات مغز و تمرین آموزش گرد هم آوردیم تا آخرین افکار آنها را برای ضبط زنده از پادکست EdSurge بشنویم. محل برگزاری کنفرانس و جشنواره SXSW EDU در آستین، تگزاس بود.

پانل ما شامل:

  • باربارا اوکلی، استاد مهندسی در دانشگاه اوکلند که تلاش می کند آخرین تحقیقات مغز را به توصیه های عملی برای معلمان و یادگیرندگان ترجمه کند. او هم تدریس می کند یادگیری نحوه یادگیری، یکی از محبوب‌ترین دوره‌های آزاد آنلاین عظیم یا MOOCs.
  • آندریا چیبا، استاد علوم شناختی در برنامه علوم اعصاب در دانشگاه کالیفرنیا در سن دیگو. در آنجا، او همچنین کارگردانی مشترک را بر عهده دارد مرکز دینامیک زمانی یادگیری.
  • Olav Schewe، مشاور مستقر در اسلو، نروژ، که با دانشگاه ها و شرکت ها کار کرده است تا به آنها در مورد چگونگی استفاده از بینش های علوم اعصاب برای ساختن برنامه ها و ابزارهای یادگیری بهتر راهنمایی کند. او همچنین نویسنده کتاب هایی در زمینه یادگیری موثر است، از جمله "دانش آموز فوق العاده"

آنها به سرعت رو به رشد اکتشافات علمی در هنگام درک مغز ما اشاره کردند.

اوکلی می‌گوید: «به معنای واقعی کلمه برای هزاران سال، ما هرگز نمی‌دانستیم مغز چگونه کار می‌کند و چگونه یاد می‌گیریم. اما اکنون می توانیم درون مغز را ببینیم. و بنابراین در دهه گذشته، ... فقط یک خزانه عظیم در درک نحوه یادگیری ما وجود داشته است.

کارشناسان خاطرنشان کردند، با این حال، چالش این است که این بینش ها را به معلمان به روش هایی که در عمل آنها قرار می گیرد، برساند.

خطرات زیاد است، به‌ویژه در میان نگرانی‌های فزاینده مبنی بر اینکه برخی مدارس همچنان از شیوه‌های آموزشی استفاده می‌کنند که یادگیری علم نشان داده است که بی‌اثر است، مانند در مورد آموزش خواندن.

اپیزود را در ادامه گوش دهید پادکست های اپل, ابری, Spotify, Stitcher به یا هر جا که پادکست های خود را دریافت می کنید، یا از پخش کننده در این صفحه استفاده کنید. یا متن بخشی را در زیر بخوانید که برای وضوح کمی ویرایش شده است.

EdSurge: تا آنجا که چه تحقیقاتی در مورد نحوه یادگیری ما آشکار می کند، به نظر شما هیجان انگیزترین بینش یا حوزه تحقیق چیست؟

باربارا اوکلی: اکثر افراد آگاه از مفهوم تمرین بازیابی آگاه هستند، که ساخت مجموعه‌ای از پیوندهای عصبی با بیرون کشیدن ایده‌ها از مغز شما مهم است. اما برای دهه‌ها، بسیاری از مربیان گفته‌اند که ایده «تمرین و کشتن» [تحت فشار دادن دانش‌آموزان به حفظ مفاهیم کلیدی] بد است. اما تمرین در واقع نحوه یادگیری موسیقی … و نحوه یادگیری زبان… و ریاضی است.

آندره آ چیبا: یک چیز وجود دارد که معلمان احتمالاً بهتر از دانشمندان می دانند، اما اکنون علم عملاً در حال ملاقات است و آن این است که تفاوت های فردی بزرگی در بلوغ مغز وجود دارد. و بنابراین آنچه اکنون در آن خوب هستید ممکن است بعداً در آن چیزی نباشد که در آن خوب هستید - و ما باید آن را تشخیص دهیم. و رشد مغز در جایی که قشر پیشانی هنوز تا 30 سالگی در حال رشد است طولانی می شود، و فکر می کنم این واقعا مهم است که به خاطر داشته باشید.

و نکته بعدی این است که مغز پویا است، و همیشه در تلاش است تا خواسته‌های دنیای بیرون و دنیای درون را برآورده کند - و این دو در ساختارهای مغزی مشابهی به هم می‌رسند. این ایده که عاطفه و شناخت از هم جدا هستند واقعاً گذرا است. حقیقت این است که همان مدارهای مغزی هر دو را پردازش می کنند و پویایی مغز را لحظه به لحظه تغییر می دهند. و بنابراین ما نمی توانیم انتظار داشته باشیم که مردم در پردازش خود بسیار یکنواخت باشند، زیرا این روشی است که مغز کار می کند.

نمونه ای از آن تلنگر بین احساس و شناخت چیست؟

چیبا: همه ما آن لحظاتی را داریم که سعی می کنیم عملکرد مطلوبی داشته باشیم و ممکن است به طور کامل تنظیم نشده باشیم. شاید همین الان اگر کسی از من نام کسی را می‌پرسید، و من کمی تحت فشار بودم و نمی‌توانستم آن را به خاطر بسپارم، آن نام را می‌شناختم، اما روی آن خالی [و نمی‌توانستم آن را بگویم]. و ممکن است من بیش از اوج بهینه برانگیختگی خود باشم. و کاری که انجام می دهد این است که در واقع قشر شما را برای توجه متمرکز و یادگیری عملکردی کمی خاموش می کند و آن را برای تفکر واکنشی سریع تنظیم می کند. و بنابراین شما همیشه با این تعادل بازی می کنید، بنابراین می خواهید به نوعی به این نقطه شیرین یادگیری برای همه ضربه بزنید.

در مورد شما اولاو، چه چیزی را به عنوان هیجان انگیزترین تحقیق خود می بینید؟

اولاو شوه: بنابراین فکر می کنم همه ما درباره حافظه بلند مدت شنیده ایم و می دانیم. چیزی که زیاد در مورد آن صحبت نمی شود حافظه فعال است و درک حافظه فعال هم برای دانش آموزان و هم برای معلمان مفید است.

شما می توانید حافظه بلند مدت را به عنوان فضای ذخیره سازی در نظر بگیرید - و می توانید مقدار زیادی را در آنجا ذخیره کنید. فکر می‌کنم آخرین تخمین‌های دانشمندان علوم اعصاب این بود که اگر تمام کتاب‌های دنیا را که تا به حال نوشته شده‌اند را بردارید و بتوانید همه آن‌ها را حفظ کنید، چند درصد از حافظه بلندمدت خود را پر می‌کنید. در آنجا فضای زیادی برای نگهداری وسایل وجود دارد.

اما پس از آن ما یک حافظه دیگر در مغز خود داریم، حافظه فعال، که متفاوت عمل می کند و در تفکر و یادگیری نیز نقش دارد. و حافظه کاری در مقایسه با حافظه بلند مدت بسیار ناچیز است و همچنین از فردی به فرد دیگر متفاوت است. بنابراین برخی از افراد می توانند ظرفیت بیشتری در حافظه کاری خود نسبت به دیگران داشته باشند، و این پیامدهایی برای سرعت چرخش و تفکر آنها دارد.

و این پیامدهایی برای بسیاری از چیزهایی که در مدرسه می گذرد دارد. به عنوان مثال، قبلاً این ضرب المثل وجود داشت - و شاید مردم هنوز هم آن را موعظه می کنند - که همه دانش آموزان باید همیشه یادداشت برداری کنند. این نشانه یادگیری دانش آموزان است.

اما در واقع تحقیقات نشان می دهد که اگر دانش آموزی در حال حاضر کمی در کلاس درس به دلیل مشکل بودن مطالب در حال تقلا است، حافظه کاری او ممکن است با ظرفیت کامل کار کند. و سپس اگر کار دیگری را به دانش آموز فشار دهید، مثلاً نه تنها باید بنشینید و با دقت گوش کنید و فکر کنید، بلکه باید یادداشت برداری کنید، این کار بر حافظه کاری غلبه می کند و یادگیری کاهش می یابد. بنابراین در واقع شرایطی وجود دارد که بهتر است کمتر یادداشت برداری کنید - و این به خاطر حافظه فعال است. و من فکر می‌کنم درک این بخش‌های مختلف مغز ما بسیار قدرتمند است – برای اینکه دانش‌آموزان خودشان را درک کنند و بتوانند انتخاب‌های بهتری در یادگیری خود داشته باشند.

اگر دانشمندان اکتشافات بزرگی در مورد نحوه یادگیری افراد انجام دهند، باز هم تفاوت چندانی ایجاد نمی کند مگر اینکه مردم آنها را در جایی که مهم است - در کلاس های درس - به کار ببرند. برخی از کارهایی که قرار است این کار را انجام دهند چیست؟

چیبا: بله، یکی از سخت ترین چیزها این است که هرکسی در شغل خود خواسته های متفاوتی دارد، و واقعاً سخت است که در این وسط وقت بگذارید. اما به نظر من مهم است. شش مرکز علم یادگیری در ایالات متحده وجود داشت که توسط بنیاد ملی علوم تأمین می شد و روی سؤالات بسیار اساسی کار زیادی انجام دادند: "انسان ها چگونه یاد می گیرند؟"، "حیوانات چگونه یاد می گیرند؟" "اصول اساسی یادگیری چیست و چگونه آموزش را با آن آگاه کنیم؟"

و هنگامی که آن دسته از افراد به راه خود ادامه دادند یا بودجه بنیاد ملی علوم خود را به پایان رساندند، گروهی از ما تصمیم گرفتیم این کار را شروع کنیم شبکه جهانی آموزش علوم یادگیری زیرا این در سراسر جهان تبلیغ می شد. بنابراین، ایده این است که واقعاً سطح دانش را در مورد علم یادگیری در سراسر جهان بالا ببریم و سپس سعی کنیم شبکه‌هایی ایجاد کنیم که در واقع به جوامع دسترسی داشته باشند، بفهمند که جوامع در رابطه با یادگیری به چه چیزی نیاز دارند و سعی کنیم آن را آگاه کنیم.

در حال حاضر ما فقط از طریق سمینارها و مواردی از این قبیل اطلاعات را منتشر کرده‌ایم، اما چند گروه کاری داریم که بین‌المللی هستند، و گروهی که تازه شروع به کار کرده‌اند و من در مورد «میانجی دانش» بسیار هیجان‌زده هستم. [این در حال بررسی است] روند دریافت دانش بین این بخش ها چگونه است؟ چون خیلی سخت است و اینطور نیست که همیشه اوضاع درست باشد. ما به حلقه‌های بازخورد نیاز داریم تا همچنان که در حال مهندسی دانش، تجربه و مسیر هستیم، به تکرار و اصلاح ادامه دهیم.

چگونه ما به عنوان یک بخش آموزشی سعی می کنیم با انتشار ناخواسته اطلاعات نادرست در هنگام یادگیری علم مبارزه کنیم، همانطور که با روش هایی که اکنون به آنها اشاره می شود اتفاق افتاده است. جنگ های خواندن?

چیبا: من فکر می‌کنم در حال حاضر این یک مشکل در هر شغلی است. و من فکر می کنم به همین دلیل است که مردم دیگر به علم اعتماد ندارند، در حالی که علم بسیار مهم است.

هر زمان که اطلاعاتی دارید، اطلاعات نادرست دارید، و سپس با تعمیم بیش از حد ناخواسته دانش مواجه می شوید. و بنابراین من فکر می کنم بخشی از آن مربوط به این است که معلمان به اندازه کافی در [یادگیری علم] تحصیل کرده اند تا مسلط شوند و مکالمه داشته باشند. باید عقب و جلو وجود داشته باشد تا اطلاعات از هر دو طرف قابل درک باشد. زیرا اگر نیازهای دانش آموزان را در یک محیط خاص درک نکنید، واقعاً نمی توانید علم خود را در آنجا ترجمه کنید. بنابراین من واقعاً فکر می کنم که به عنوان یک جامعه، ما باید افرادی داشته باشیم که بین جامعه علمی و جامعه آموزشی کار کنند تا بتوانیم خط لوله ارتباطی ایجاد کنیم. و به نوعی گم شده است. در واقع همه این مسئولیت ماست.

تمبر زمان:

بیشتر از اد سرج